وبلاگ شخصی شهاب

زندگی هدیه خداوند به شماست و شیوه زندگی شما هدیه شما به خداوند است.

وبلاگ شخصی شهاب

زندگی هدیه خداوند به شماست و شیوه زندگی شما هدیه شما به خداوند است.

توبه

باید در جهت مخالف گذشته یعنى به سوى خدا حرکت کند. حرکت به سوى خدا یعنى جبران گذشته و ادامه حرکت در آینده، توبه ترکیبى از این آگاهى، پشیمانى و جبران است. توبه کننده، بازگشت کننده به فطرت اصلى خویش و مسیر اصلى حرکت انسان است او که از وجود خدا وصفاتى همچون علم و بصیرت و کیفر دهندگى خدا غافل بوده و از فرامین او یا زشتى نافرمانى او غفلت نموده است، پس از زدودن غفلت به سوى خدا بازگشت مى‏کند و خواهان جبران گذشته مى‏شود.

بازگشت توبه کننده با بازگشت خداوند همراه است. یعنى هر گاه گناهکار به مقتضاى فطرت خویش باز مى‏گردد و ترک گناه کند، خداوند نیز به رحمت خویش باز مى‏گردد، چرا که:

ان اللَّه هو التواب الرحیم؛ (261)

در آیات زیادى از قرآن این بازگشت متقابل بیان شده است:

فمن تاب من بعد ظلمه و اصلح فان اللَّه یتوب علیه ان اللَّه غفور رحیم؛ (262)

پس هر که بعد از ستم کردن توبه کند و جبران نماید، خداوند توبه او را مى‏پذیرد، خداوند آمرزنده مهربان است.

پذیرش توبه بنده از سوى خداوند با تعابیرى همچون یتوب علیه بیان شده است، زیرا خداوند نیز در آغاز و در اصل با بنده خویش با رحمت و مهربانى عمل مى‏کند و کیفر دهى و غضب خداوند پس از ناسپاسى و عصیان بنده رخ مى‏دهد. پس بازگشت خدا به معناى رجوع به رحمت و مهربانى است که در رفتار خداوند با بنده اصل است.

در قرآن کریم آیات بسیارى درباره توبه وجود دارد. در این آیات مى‏توان شرایط و آثار توبه را یافت. این آیات مؤمنان را به توبه دعوت کرده‏اند:

و توبوا الى اللَّه جمیعا ایها المؤمنون لعلکم تفلحون؛ (263)

اى مؤمنان، همگى به درگاه خدا توبه کنید امید است که رستگار شوید.

هر کس به غایت وجود خویش آگاه باشد و نقش گناه را در هلاکت و دورى از سعادت بداند با اطلاع از گناه بودن یک عمل و آگاهى از عواقب سوء آن، حکم خواهد کرد که ترک آن گناه مقدمه ضرورى رسیدن به سعادت است. خداوند در این آیه به همین حقیقت اشاره فرموده است تا عقل‏هاى غفلت زده را بیدار کند و راه رستگارى را به آنان یادآور شود.

توبه‏اى که پس از آن گناهى انجام نگیرد رستگار کننده است و خداوند نیز به این گونه توبه دعوت مى‏کند:

یا ایها الذین آمنوا توبوا الى اللَّه توبة نصوحا عسى ربکم ان یکفر عنکم سیئاتکم و یدخلکم جنات تجرى من تحتها الانهار؛ (264)

اى کسانى که ایمان آورده‏اید به درگاه خدا توبه‏اى راستین کنید، امید است که پروردگارتان بدى‏هایتان را از شما بزداید و شما را به باغ‏هایى که از زیر درختان آن جویبارها روان است در آورد.

در روایات ائمه معصومین (ع) نیز عباراتى که مؤمنان را به توبه ترغیب مى‏کنند بسیار است. در برخى از روایات شدت اشتیاق خداوند به توبه بندگان بیان شده است تا شدت دوستى خداوند به توبه کنندگان معلوم گردد و انگیزه توبه قوى گردد.

خداوند خود در قرآن فرمود:

ان اللَّه یحب التوابین. (265)

امام صادق(ع) فرمودند:

ان اللَّه اشد فرحا بتوبة عبده من رجل اضل راحلته و زاده لیلة ظلماء فوجدها فاللَّه تعالى اشد فرحا بتوبة عبده من ذلک الرجل براحلته حین وجدها؛ (266)

شادمانى خدا از توبه بنده‏اش بیشتر از شادمانى کسى است که مرکب و توشه سفرش را در شبى تاریک گم کند و سپس آن را بیابد؛ پس شادى خداوند متعال از توبه بنده‏اش بیشتر است از شادمانى آن شخص به هنگام باز یافتن مرکب و توشه‏اش.

اقسام توبه

توبه یا توبه عموم مردم است که بازگشت از نافرمانى و معصیت خداست و یا توبه معصوم است. معصوم معصیت نمى‏کند، لذا توبه او از فعل حرام و ترک واجب نیست، بلکه توبه معصوم توبه از ترک اولى است. قسم سوم توبه نیز، توبه سالکان طریق خداست که هر گونه توجه به غیر خدا را گناهى بر خود مى‏شمارند و آن را موجب خسارت خویش مى‏دانند.

الف - توبه عموم مردم همان است که خداوند همه مردم را به آن امر فرموده:

توبوا الى اللَّه جمیعاً ایه المؤمنون. (267)

اراده ترک گناه به دو صورت ممکن است: گروهى از مؤمنان فرمان خدا را اجرا مى‏کنند که فرمود:

یا ایها الذین ءامنوا توبوا الى اللَّه توبة نصوحا. (268)

اینان از همه گناهان توبه مى‏کنند و به گناه باز نمى‏گردند مگر لغزش‏هایى که هر غیر معصومى به آن مبتلا مى‏شود. این گروه چنان که در ایه 8 سوره تحریم آمده است، امید است که مورد مغفرت واقع شوند و به بهشت درآیند.

گروهى دیگر از گناهان کبیره توبه مى‏کنند و واجبات مهم را انجام مى‏دهند. توبه این گونه افراد خالص و کامل نیست. این گونه افراد مصداق این آیه مبارکه هستند:

الذین یجتنبون کبائر الاثم وافوحش الا اللمم ان ربک وسع المغفرة هو اعلم بکم اذا انشاکم من الارض و اذا انتم اجنة فى بطون امهتکم فلا تزکوا انفسکم هو اعلم بمن اتقى؛ (269)

آنان که از گناهان بزرگ و زشت کارى‏ها، جز گناهان صغیره، دورى مى‏کنند پرودگار تو به آنها آمرزشى گسترده دارد. او به شما از همه آگاه‏تر است. از آن هنگام که شما را از زمین آفرید و در آن موقع که به صورت جنین در شکم مادرانتان بودید، پس خودستایى نکنید او به حال پرهیزگاران داناتر است.

این دسته از افراد هر گاه دچار گناهى مى‏شوند، دوباره توبه مى‏کنند و خداوند آنان را که چنین توبه مى‏کنند و خطاى خود را موجب ناامیدى قرار نمى‏دهند دوست دارد. امام صادق(ع) فرمودند:

ان اللَّه یحب العبد المفتن التواب و لم یکن ذلک منه کان افضل؛ (270)

خداوند بنده‏اى را که چون در فتنه گناه افتد توبه مى‏کند دوست دارد و هر کس این گونه نباشد یعنى در گناه نیفتد و تکرار توبه نکند برتر است.

گروهى دیگر پس از توبه مقاومت مى‏کنند، ولى پس از مدتى دوباره به گناه عمدى مبتلا مى‏شوند و در عین حال واجبات را انجام مى‏دهند و بیشتر گناهان را ترک مى‏کنند، ولى در برابر برخى از گناهان مقاومت خود را از دست مى‏دهند و مرتکب گناه مى‏شوند و پس از آن نادم مى‏گردند و در توبه مجدد دچار تسویف مى‏شوند. اینان مصداق این آیه هستند که:

و آخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملا صلحا و أاخر سیئا عسى اللَّه ان یتوب علیهم ان اللَّه غفور الرحیم. (271)

و گروهى دیگر به گناهان خود اعتراف کردند، و کار خوب و بد را به هم آمیختند، امید مى‏رود که خداوند توبه آنها را بپذیرد. به یقین خداوند آمرزنده و مهربان است.

این گروه چون بر تسویف شیطانى غلبه کنند و توبه کنند، امید است بخشوده شوند و خداوندبا آمرزش و مهربانى خود با آنان رفتار مى‏نماید، ولى همواره در این خطر هستند که پیش از آن که موفق به توبه شوند عمرشان به سر آید.

گروهى دیگر پس از توبه و مقاومت در برابر گناه، دوباره مرتکب گناه مى‏شوند، ولى پشیمان نمى‏شوند و در اندیشه توبه نیستند. این دسته، از جمله اصرار کنندگان بر گناه هستند. این گونه افراد به دشوارى مى‏توانند ایمان به توحید را در درون خود محفوظ دارند و مؤمن از دنیا بروند. اگر کافر از دنیا روند، اهل آتش خواهند بود و اگر مؤمن از دنیا بروند در صورتى که طاعات آنان از بدى‏هایشان بیشتر باشد امید است اهل نجات باشند.

دسته‏اى از افراد هستند که از گناه خویش پشیمان مى‏شوند و توبه مى‏کنند و علاوه بر آن عقوبت دنیایى نیز مى‏بینند. این گونه افراد را خداوند عذاب نخواهد کرد.

از امیرالمؤمنین(ع) روایت شده است که فرموده:

الذنوب ثلاثة: فذنب مغفور، و ذنب غیر مغفور، و ذنب نرجوا لصاحبه و نخاف علیه؛

گناهان سه گونه‏اند، گناه بخشوده، گناه نابخشوده و گناهى که براى انجام دهنده آن امید بخشایش داریم و نیز از نابخشوده بودنش بیمناکیم.

از ایشان خواستند که هر یک از اقسام سه گانه را توضیح دهند. ایشان درباره گناه بخشوده فرمودند:

اما الذنب المفغور فعبد عاقبه اللَّه على ذنبه فى الدنیا، فاللَّه تعالى احلم و اکرم من ان یعاقب عبده مرتین؛ (272)

اما گناه بخشوده گناه بنده‏اى است که خداوند او را بر گناهش در دنیا کیفر نموده است، پس خداوند متعال شکیباتر و کریم‏تر از آن است که بنده‏اش را دوبار کیفر نماید.

ب. توبه معصوم چنان که گفته شد توبه از معصیت نیست. بلکه توبه از ترک اولى است؛ برخى از توبه‏هاى انبیاء در قرآن کریم از این قبیل است. توبه حضرت ادم از این قبیل است:

فتلقى ءادم من ربه کلمت فتاب علیه انه هو التواب الرحیم؛ (273)

سپس آدم از پروردگارش کلماتى را دریافت نمود و خدا بر او ببخشود، آرى او است که توبه‏پذیر مهربان است.

ج. توبه اولیاء و سالکان طریق الهى، پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت سومین (ع) قسم از اقسام توبه است. توبه‏هاى مذکور در ادعیه اهل بیت از این قبیل است. در قرآن کریم وقتى از بخشودن پیامبر یاد شده است، مقصود بخشودن گناهى در این رتبه بوده است:

انا فتحنا لک فتحا مبینا* لیغفر لک اللَّه ما تقدم من ذنبک و ما تأخر؛ (274)

ما تو را پیروزى آشکارى دادیم* تا خداوند از گناه گذشته و آینده تو در گذرد.

گناه آنان که در این مرتبه قرار دارند، معصیت منافى عصمت نیست، بلکه مقصود گناهى متناسب با مقام عصمت است. براى اولیاء واقع شدن در طبیعت و اشتغال به تدبیر امور دنیاى، موجب رنج است و آنان از این که ناگزیر به زندگى در عالم طبیعت هستند دچار کدورت مى‏شوندو آرزو دارند حتى این مقدار از توجه به طبیعت وجود نمى‏داشت تا فقط به خداوند توجه مى‏نمودند و در ذکر دائم او بودند. پیامبر اکرم(ص) مى‏فرمودند:

انه لیغان على قلبى حتى أستغفراللَّه تعالى فى الیوم و اللیلة سبعین مرة؛ (275)

گاه دلم را کدورتى مى‏پوشاند تا آن که روز و شب هفتاد بار از خداوند آمرزش بخواهم.

در خاتمه بحث اقسام توبه، باید گفت تقسیمى که ذکر شد، بر حسب اختلاف معانى و مراتب گناه بود که ناشى از اختلاف مرتبه توبه کنندگان است.

شرایط توبه

توبه دو رکن اصلى دارد که بدون آن هیچ توبه‏اى محقق نمى‏شود: نخست پشیمانى از گناه و دوم عزم بر ترک گناه در حال و آینده به قصد تقرب به خداوند علاوه بر این ارکان شرایطى نیز براى توبه وجود دارد که آن شرایط به طور خلاصه عبارت است از:

جبران گذشته:

جبران گذشته به تناسب انواع گناه به شیوه‏اى خاص صورت مى‏گیرد. امیرالمؤمنین(ع) در عباراتى شیوا به ارکان و شرایط توبه اشاره فرموده‏اند. ایشان خطاب به کسى که در حضورشان آمرزش مى‏طلبید (استغفراللَّه مى‏گفت) فرمودند:

ثکلتک امک، اتدرى ما الاستغفار؟ الاستغفار درجة العلیین، و هو اسم واقع على ستة معان: اولها الندم على ما مضى، و الثانى العزم على ترک العود الیه ابدا، و الثالث ان تؤدى الى المخلوقین حقوقهم حتى تلقى اللَّه املس لیس علیک تبعة، و الرابع أن تعمد الى کل فریضه علیک ضیعتها فتؤدى حقها، و الخامس أن تعمد الى اللحم الذى نبت على السحت فتذیبه و الاحزان حتى تلصق الجلد بالعظم و ینشأ بینهما لحم جدید، و السادس أن تذیق الجسم ألم الطاعة کما ذقته حلاوة المعصیه، فعند ذلک تقول أستغفراللَّه؛ (276)

مادرت بر تو بگرید آیا مى‏دانى استغفار چیست؟ استغفار درجه بلند رتبگان است و شش معنى دارد: نخست پشیمانى بر آن چه گذشت و دوم عزم بر ترک همیشگى بازگشت به آن گناه و سوم آن که حقوق مردم را به آنان بپردازى تا خدا را چنان پاک دیدار کنى که گناهى بر تو نباشد، و چهارم این که حق هر واجبى را که ضایع کرده‏اى ادا کنى، و پنجم این که گوشتى را که از حرام روییده است با اندوه‏ها آب کنى چنان که پوست به استخوان بچسبد و میان آن دو گوشتى تازه روید، و ششم آن که درد طاعت را بر تن بچشانى، چنان که شیرینى معصیت را به آن چشاندى، آن گاه مى‏توانى استغفراللَّه بگویى.

در این عبارت امیرمؤمنان على(ع) به دو رکن و شرط تحقق توبه اشاره فرموده‏اند و سپس دو شرط را که شرط کمال توبه است اضافه نموده‏اند. اگر توبه کننده شرط تحقق را ادا نکند توبه او ثمرى ندارد، ولى شرط کمال این گونه نیست. فقط اگر کسى همت صعود به مراتب بالا را دارد باید علاوه بر جبران کاستى‏هاى گذشته، لذت‏هاى گذشته را نیز تدارک کند تا کامل‏ترین بهره را از توبه به دست آورد.

اولین شرط تحقق توبه، اداى حقوق دیگران است. اداى حقوق دیگران دو گونه تأثیر دارد: اولا رابطه انسان و دیگران را اصلاح مى‏کند و ثانیاً شرط اصلاح رابطه انسان با خداست.

حقوق مردم، اگر اموال و املاک باشد باید به آنها باز گردانده شود و اگر توبه کننده قدرت باز گرداندن را نداشته باشد باید رضایت صاحبان مال را به دست آورد و اگر حق‏الناس در ارتباط با جنایتى باشد باید دیه آن را بپردازد و در مورد قصاص به صاحبان حق اجازه قصاص دهد. در صورتى که به کسى تهمت زده باشد و یا غیبت کرده باشد، باید مورد تهمت را تکذیب کند و از صاحب حق حلالیت طلبد و اگر بر خواستن رضایت صاحب حق مفسده‏اى باشد باید براى صاحب حق استغفار کند.

شرط دوم تحقق توبه اداى حقوق الهى است. توبه کننده یا واجباتى همچون نماز و روزه و زکات و... را ترک کرده که باید آنها را تا حد امکان قضا کند، و یا محرماتى را مرتکب شده است همچون دروغ و شرابخوارى و... که باید استغفار کند، پشیمان باشد و از تکرار آنها بپرهیزد.

دو شرط آخر یعنى ذوب کردن گوشتى که از حرام روییده و چشاندن رنج طاعات بر خویشتن، چنان که گفته شد شروط کمال توبه هستند.

آثار توبه

آثار توبه بسیار است و البته به تناسب مرتبه توبه کننده و نوع گناه، آثار توبه نیز متفاوت است کمترین آنها نجات از عذاب و بالاترین آنها رسیدن به مقامات بندگان مخلص و اولیاء الهى است. از آثار توبه مى‏توان موارد زیرا را برشمرد:

1 - کسى که توبه مى‏کند مورد بخشایش و رحمت خدا واقع مى‏شود. خداوند متعال خود فرموده است:

و انى لغفار لمن تاب و امن و عمل صلحاً ثم اهتدى؛ (277)

و به یقین من آمرزنده کسى هستم که توبه کند و ایمان بیاورد و کار شایسته نماید و به راه راست رهسپار شود.

2 - امید به رستگارى توبه کننده از آثار مهم توبه است:

فاما من تاب و أامن و عمل صلحاً فعسى أن یکون من المفلحین؛ (278)

و اما کسى که توبه کند و ایمان آورد و به کار شایسته پردازد، امید که از رستگاران باشد.

3 - محو کامل گناهان اثر دیگر توبه است. امام باقر(ع) فرموده‏اند:

التائب من الذنب کمن لا ذنب له؛ (279)

توبه کننده از گناه همانند کسى است که گناه نکرده است.

امام صادق(ع) فرمودند:

اذا تاب العبد توبة نصوحا احبه اللَّه فستر علیه، قیل و کیف یستر علیه، قال ینسى ملکیه ما کانا یکتبان علیه و یوحى اللَّه الى جوارحه و الى بقاع الارض ان اکتمى علیه ذنوبه فیلقى اللَّه تعالى حین یلقاه و لیس شى‏ء یشهد علیه بشى‏ء من الذنوب؛ (280)

وقتى بنده توبه خالص کند خداوند دوست‏دار او مى‏شود و گناه او را مى‏پوشاند. از امام پرسیدند: چگونه پوشیده مى‏شود؟ فرمودند: دو فرشته او را از آن چه نوشته‏اند بر علیه او به فراموشى مى‏اندازند و به اندام‏هاى و قطعات زمین وحى کند که گناهان او را بپوشانند. پس به هنگام ملاقات خداوند خدا را در حالى دیدار کند که گناهان او را بپوشانند. پس به هنگام ملاقات خداوند خدا را در حالى دیدار کند که بر هیچ گناهى از او هیچ چیزى گواهى نمى‏دهد.

4 - یکى از آثار امید بخش توبه آن است که خداوند کریم به کرم خویش زشت‏کارى‏هاى توبه کننده را به نیکى بدل مى‏کند. خداوند در قرآن کریم پس از آن که قاتلان و زانیان را به عذاب و زانیان را به عذاب دو چندان اخروى وعده مى‏دهد مى‏فرماید:

الا من تاب وأامن و عمل صلحا فاولئک یبدل اللَّه سیئاتهم حسنت و کان اللَّه غفوراً رحیماً؛ (281)

مگر کسى که توبه کند و ایمان آورد و کار شایسته کند. پس خداوند بدى‏هایشان را به نیکى‏ها تبدیل مى‏کند و خدا همواره آمرزنده و مهربان است.

آین آیه نوید بخش به گناهکاران امید مى‏دهد که جبران گذشته کنند و کاستى‏ها را به دارایى بدل سازند. کسى که از عذاب آخرت و محرومیت از کمالات معنوى نگران و خائف است، حتى اگر به او بشارت دهند که گناهان او از دفتر اعمالش محو شده است بسیار شادمان مى‏شود؛ چه برسد که به او بگویند اگر عمل صالح پیشه کنى، بدى‏هاى تو به نیکى بدل خواهند شد. خداوند فرموده است:

ان الحسنت یذهبن السیئات. (282)

5 - توبه اقوام از گناهان مشترک، موجب برکت و قدرت آنها مى‏شود. حضرت هود به قوم عاد خطاب مى‏کند و مى‏گوید:

و یقوم استغفروا ربکم ثم توبوا الیه یرسل السماء علیکم مدراراً و یزدکم قوة الى قوتکم؛ (283)

و اى قوم من، از پروردگارتان آمرزش بخواهید سپس به درگاه او توبه کنید تا از آسمان بر شما بارش فراوان فرستد و نیرویى بر نیروى شما بیفزاید.

سؤالات

1 - آیا این عبارت صحیح است: بازگشت توبه کننده با بازگشت خداوند همراه است؟ چرا؟

2 - توبه و بازگشت بنده به سوى خدا با توبه خدا بر بنده چه تفاوتى دارند؟

3 - توبه معصوم به چه معنى است؟

4 - چه فرقى بین توبه مردم عادى با توبه سالکان الى اللَّه وجود دارد؟

5 - در این کلام امیرالمؤمنین(ع): «الذنوب ثلاثه فذنب مغفور، و ذنب نرجوا لصاحبه و نخاف علیه» مراد از ذنب مغفور چیست؟

6 - در مورد اولیاء خدا ذنب چه معنایى مى‏دهد؟ و استغفار آن بزرگان از چه امرى است؟

7 - ارکان توبه چیست؟

8 - شرایط شش گانه توبه را بنویسید و مشخص نمایید که کدام یک از این شرایط جزء شرایط کمال و کدام یک جزء شرایط تحقق توبه حساب مى‏آیند؟

9 - توبه کننده در مورد گناه تهمت و غیبت چه وظیفه‏اى دارد؟

10 - برخى از آثار توبه را بیان کنید؟

11 - آثار فردى و اجتماعى توبه را بیان نمایید؟

12 - آیا منظور از تبدیل سیئات به حسنات، تبدیل گناهان انجام شده به خوبى‏ها مى‏باشد؟ توضیح دهید.

 

ى‏نوشتها

261 - توبه، 118.

262 - مائده، 39.

263 - نور، 31.

264 - تحریم، 8.

265 - بقره، 222.

266 - محجة البیضاء، ج 7، ص 8.

267 - نور، 31.

268 - تحریم، 8.

269 - نجم، 32.

270 - اصول کافى، ج 2، باب التوبه.

271 - توبه، 102.

272 - محجة البیضاء، ج 7، ص 30.

273 - بقره، 37.

274 - فتح، 2 - 1.

275 - محجة البیضاء، ج 7، ص 17.

276 -نهج‏البلاغه، کلمات قصار، 417.

277 - طه، 82.

278 - قصص، 67.

279 - اصول کافى، ج 2، باب التوبه.

280 - محجة البیضاء، ج 7، ص 9.

281 - فرقان، 70.

282 - هود، 114.

283 - هود، 52.

توکل

توکل

توکل یکى از ارکان ایمان است. توکل یعنى در کار خود بر خداوند تکیه کردن و حالتى است در بنده مؤمن که از معرفت او به خداوند و اوصاف و اسماء حسناى او ناشى مى‏شود. توکل نوعى رابطه ایمانى میان بنده و معبود است. مؤمن مى‏داند که خداوند به نیاز همه بندگان آگاه و بر رفع آن نیازها تواناست، خداوند خیرخواه بندگان است و به آنها رحمت و شفقت دارد و بخیل نیست. پس خداوند هر نیازى را که بنده داشته باشد، مطابق خیر و مصلحت او تامین مى‏کند. مؤمن معتقد است هیچ چیزى براى او رخ نمى‏دهد، مگر آن که خداوند مقدر داشته باشد:

قل لن یصیبنا الا ما کتب اللَّه لنا هو مولینا و على اللَّه فلیتوکل المؤمنون؛ (106)

بگو: جز آن چه خدا براى ما مقدر داشته هرگز به ما نمى‏رسد. او سرپرست ماست، مؤمنان باید تنها بر خدا توکل کنند.

پس اگر خداوند کسى را یارى کند هیچ کس بر او چیره نخواهد شد و اگر کسى را خوار سازد هیچ کس نمى‏تواند او را یارى کند:

ان ینصرکم اللَّه فلا غالب لکم و ان یخذلکم فمن ذالذى ینصرکم من بعده و على اللَّه فلیتوکل المؤمنون؛
(107)

اگر خدا شما را یارى کند هیچ کس بر شما غالب نخواهد شد و اگر دست از یارى شما بردارد چه کسى بعد از او شما را یارى خواهد کرد؟ و مؤمنان باید تنها بر خدا توکل کنند.

مؤمن واقعى فقط خداوند را منشأ آثار مى‏داند و قدرت‏هاى دیگر را هیچ مى‏شمارد. هر چه هست از اوست پس غیر خدا در کار او سود و زیانى نمى‏رساند و نباید به غیر خدا تکیه کرد.

غیر خدا هم خود اوست و هم انسان‏هاى دیگر؛ پس نه از دیگران امید سود و زیانى دارد و نه خود را در تحصیل سود و دفع زیان مستقل و توانا مى‏بیند:

و لا تدع من دون اللَّه ما لا ینفعک و لا یضرک فان فعلت فانک اذا من الظالمین (108)

و به جاى خدا چیزى را که سود و زیانى به تو نمى‏رساند، مخوان که اگر چنین کنى، در آن صورت قطعا از جمله ستمکارانى.

با وجود چنین عقیده‏اى درباره خدا و مخلوقات او انسان مؤمن همواره متوکل است.

پیامبر اکرم(ص) توکل را این گونه تعریف فرموده‏اند:

العلم بان المخلوق لا یضر و لا ینفع و لا یعطى و لا یمنع و استعمال الیأس من الخلق، فاذا کان العبد کذلک لم یعمل لاحد سوى اللَّه و لم یرج و لم یخف سوى اللَّه و لم یطمع فى احد سوى اللَّه، فهذا هو التوکل؛ (109)

توکل یعنى آگاهى از این که مخلوق زیان و سودى نرساند و بخشش و بازداشتى نتواند و نومیدى از آفریدگان. اگر بنده‏اى این چنین کند، آن گاه براى غیر خدا کارى نکند و به غیر خدا امید نبرد و از غیر خدا نهراسد و جز به خداوند میلى ندارد.

آیا توکل موجب ترک عمل و سستى در کار است؟ برخى تصور مى‏کنند که چون انسان‏ها هیچ اراده و نیروى مستقلى ندارند و یگانه موجود مرید و قادر حقیقى خداوند است و خداوند خیرخواه بندگان است پس باید دست از تلاش بشویند و در انتظار امداد و انعام خدا باشند که نعمت‏ها را به آنان ارزانى دارد و ضررها و خطرها را از آنان دور سازد این دیدگاه نادرست است. زیرا توکل ویژگى مؤمن است و مؤمن به سبب اعتماد به خداوند بر او توکل مى‏کند. اعتماد به خدا، اعتماد به همه اوصاف او همه مقدرات اوست. خداوند خواسته است که نظام عالم بر اساس نظم استوار باشد و تحقق هر امرى را به واسطه اسباب آن تقدیر فرموده است. کسى که به بهانه توکل از اتخاذ اسباب براى وصول به اهداف خوددارى کند، گویى سنت الهى را نپذیرفته است و خواهان خروج از نظام مقدر خداست. این انسان را نمى‏توان متوکل دانست. انسان مؤمن متوکل، در برابر همه سنن الهى تسلیم و خاضع است و براى رسیدن به هر هدفى اسباب آن را فراهم مى‏کند و در عین حال مى‏داند که نه او و نه اسبابى که بر مى‏گزیند، هیچ یک در تأثیر و ثمر بخشى مستقل نیستند؛ تأثیر همه آنها در دست خواست و قدرت خداست. اگر خداوند بخواهد، آن اسباب آثار مورد نظر را خواهند داشت و اگر او اراده کند هیچ تأثیرى نخواهند داشت و چه بسا اثرى خلاف انتظار داشته باشند.

گروهى از اصحاب پیامبر چون آیه مبارکه: من یتق اللَّه یجعل له مخرجاً و یرزقه من حیث لا یحتسب (110) هر کس از خدا پروا کند، خدا براى او راه چاره مى‏گشاید و از جایى که حسابش را نمى‏کند به او روزى مى‏رساند نازل شد در خانه نشستند و به عبادت روى آورند. پیامبر از آنان پرسید: چه چیزى شما را به این کار واداشت؟ گفتند: چون روزى ما تکفل شد به عبادت روى آوردیم. ایشان فرمودند: کسى که این گونه عمل کند دعایش مستجاب نمى‏شود. بر شماست که به طلب روزى برآیید. (111)

آیا توکل با اعتماد به نفس منافات دارد؟

اعتماد به نفس اگر به معناى اعتقاد به استقلال انسان در علم و قدرت و اراده باشد بدون شک مطلوب مکتب اخلاقى اسلام نیست. از نظر اسلام همه مخلوقات فاقد هستى، علم، قدرت و اراده مستقل هستند. هیچ کس، نه خود ما و نه اطرافیان ما خارج از قلمرو سلطنت خدا نیست و هیچ کدام از خود تاثیر مستقلى بر امور نمى‏گذارد. پس هم اعتماد به خود و هم اعتماد به دیگران مذموم است. ولى اگر مقصود از اعتماد به نفس این باشد که انسان در به فعلیت رساندن قواى خویش کوشا باشد و از ورود به کارهاى دشوار نهراسد و قادر به حل مسائل و مشکلات زندگى خود بدون اتکاء به دیگران باشد، صفتى پسندیده است خانواده و نظام تعلیم و تربیت باید فرزندان جامعه را این گونه تربیت کند تا در عین توان مندى در مقایسه با دیگران همواره بدانند که هیچ یک از این قدرت‏ها و استعدادها و توانایى‏ها از آن آنها نیست و هیچ یک از تدابیر و اعمال آنها بدون اراده و قدرت خداوند تأثیرى ندارد.

آثار توکل

توکل به خداوند آرام بخش است. کسى که به خدا توکل مى‏کند نتیجه تدابیر واقدامات خود را هر چه باشد به آسانى مى‏پذیرد؛ زیرا بر این باور است که نتیجه کارهاى او اگر مطابق پیش بینى او باشد صلاح او چنین بوده است و اگر خلاف آن باشد نیز مصلحت او را تأمین مى‏کند. انسان متوکل از آینده اضطراب ندارد. پس با قوت قلب و استوارى به تدبیر امور مى‏پردازد و در راه تحقق اهداف خود مى‏کوشد.

امیرالمؤمنین(ع) مى‏فرمایند:

اصل قوة القلب التوکل على اللَّه. (112)

و کسى که با چنین اطمینانى به کار و تلاش بپردازد، قدرتمند، غنى و عزیز مى‏شود.

امام رضا مى‏فرمایند:

من احب ان یکون اقوى الناس فلیتوکل على اللَّه. (113)

امام صادق(ع) نیز فرموده‏اند:

ان الغنى و العز یجولان، فاذا ظفرا بموضع التوکل اوطنا. (114)

توکل رمز موفقیت است و انسان متوکل، موفق، شاداب و پرنشاط است.

امیرالمؤمنین(ع) مى‏فرمایند:

من وثق باللَّه اراه السرور و من توکل علیه کفاه الامور. (115)

انسان متوکل از آینده نمى‏هراسد و خوف فقر و ناتوانى ندارد پس در یارى رساندن به دیگران کوتاهى نمى‏کند.

مهم‏ترین اثر توکل جلب محبت خداست. خداوند کسانى را که به او توکل مى‏کنند دوست دارد:

ان اللَّه یحب المتوکلین (116)

و آنان را کفایت مى‏کند:

و من یتوکل على اللَّه فهو حسبه. (117)

مراتب توکل

توکل ثمره معرفت خدا و ایمان به عمل و قدرت و رحمت اوست و چون ایمان افراد به خداوند مراتبى دارد، توکل آنان نیز داراى مراتب است.

کسى که ایمانى راسخ ندارد و علم و قدرت و خیرخواهى خداوند را باور نکرده است هر گاه اسباب ظاهرى براى رسیدن به مقاصد خود را قابل دسترسى بداند، آنها را استخدام مى‏کند و از این حقیقت غافل است که این اسباب هیچ گونه تأثیرى ندارند و اگر خداوند نخواهد او را به مقصد و منظور خود نمى‏رسانند. همین افراد هنگامى که اسباب را مهیا نبینند، به خدا توجه مى‏کنند و از او یارى مى‏خواهند چنین افرادى در مواقعى که انگیزه کافى براى مقصدى ندارند، به جاى استخدام اسباب، به محبت و رحمت خدا توجه مى‏کنند. مثلا در امور آخرتى چون پاداش و عذاب آخرت را باور نکرده‏اند، هیچ گونه تلاشى براى رهایى از عذاب و یافتن پاداش آخرتى نمى‏کنند و تنها دل به رحمت و عطوفت خدا مى‏بندند و این البته باز هم از روى باور قلبى نیست، بلکه به سبب تنبلى و کاهلى است.

اما کسانى که معتقد به علم و قدرت و رحمت خدا هستند، بر خدا توکل مى‏کنند و اگر این اعتقاد در آنان راسخ شده باشد و قلب آنان به این باور رسیده باشد که خداوند داراى چنین صفاتى است، در کارهاى خود بر او توکل مى‏کنند و از نتیجه کار خود راضى هستند. در روایات نیز به این که توکل مراتبى دارد اشاره شده و در روایتى از امام هفتم یکى از این درجات بیان شده است. از امام موسى بن جعفر درباره این آیه قرآن سؤال شد: و من یتوکل على اللَّه فهو حسبه (118) فرمودند:

توکل بر خدا درجاتى دارد. یکى از آن درجات این است که در همه کارهایت بر خدا توکل کنى و به آن چه خداوند با تو کرد راضى باشى و بدانى که او هیچ نیکى و فضلى را از تو منع نمى‏کند و بدانى که در آن امر فرمان از آن اوست پس بر خدا توکل کن و کارت را به او واگذار کن و به خداوند در همه امور اعتماد کن. (119)

در کتاب چهل حدیث امام خمینى شرح عرفانى این روایت آمده است. (120)

سؤالات

1 - توکل بر خدا یعنى چه؟ و چگونه حاصل مى‏شود؟

2 - وقتى گفته مى‏شود مؤمن نباید بر غیر خدا توکل کند یعنى چه؟

3 - توکل مؤمن بر خدا چگونه با سعى و تلاش او در کارها جمع مى‏شود؟

4 - اگر کسى با تمسلک به این آیه من یتق اللَّه یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب فقط به عبادت مشغول گردد آیا از متوکلین محسوب مى‏گردد؟ چرا؟

5 - اعتماد به نفس یعنى چه؟

6 - آیا انسان مى‏تواند هم بر خدا توکل کند و هم اعتماد به نفس داشته باشد؟

7 - چرا توکل موجب آرامش مؤمن است؟

8 - چرا انسان متوکل در یارى رساندن به دیگران کوتاهى نمى‏کند؟

9 - چرا توکل داراى مراتب است؟ آن مراتب را ذکر نمایید.


پى‏نوشتها

106 - توبه، 51.

107 - آل عمران، 160.

108 - یونس، 106.

109 - میزان الحکمة، ج 10، ص 676.

110 - طلاق، 2 و 3.

111 - همان، ص 687.

112 - میزان الحکمه، ص 681.

113 - همان، ص 681.

114 - همان.

115 - همان.

116 - آل عمران، 159.

117 - طلاق، 3.

118 - طلاق، 3.

119 - اصول کافى، ج 2، ص 70.

120 - شرح چهل حدیث، ص 213.


ریا

ریا

کسى که در عقیده و عمل خود خالص نیست در مرتبه‏اى از مراتب شرک قرار دارد. یکى از جلوه‏هاى شرک ریا است. ریا عملى است که به انگیزه کسب محبوبیت در نزد مردم صورت مى‏گیرد؛ در حالى که فاعل آن عمل تظاهر مى‏کند که انگیزه او جلب رضایت خداست. کسى که عملى را به منظور جلب توجه و مدح مردم انجام مى‏دهد ولى چنین تظاهر مى‏کند که قصد او از انجام آن عمل تقرب پروردگار است، ریا کار است. اگر آن عمل عبادت باشد، مثل نماز، روزه و حج که شرط قبولى آنها قصد قربت است، عبادت فرد ریاکار باطل و عمل او حرام است. ولى اگر آن عمل عبادت نباشد بلکه عمل مباحى باشد که قصد قربت در آن شرط نیست، عمل مذکور مقرب نخواهد بود، ولى از لحاظ فقهى حرام نیست؛ اگر چه باعث نزدیکى به خدا نمى‏شود و حتى انسان را از خداوند دور مى‏سازد.

ریا در عبادت، هم رابطه انسان و خداوند را تضعیف مى‏کند و هم به رابطه با دیگران زیان مى‏رساند. رابطه انسان و خداوند در اثر ریا دچار ضعف مى‏شود زیرا چنین عملى به منزله بازیچه قرار دادن عبادات و استهزاء خداوند است. پس کسى که عبادتى را از روى ریا انجام مى‏دهد، از کسى که آن عبادت را ترک مى‏کند وضعیت بدترى دارد؛ زیرا اگر تارک عبادت، عبادت واجبى را ترک کند مرتکب یک عمل حرام شده است و اگر ترک عبادت مستحب نماید عمل حرامى انجام نداده است در حالى که عبادت کننده ریاکار، در صورتى که عبادت واجب را از روى ریا انجام دهد دو عمل حرام را مرتکب شده است: نخست ترک واجب کرده است و دیگر آن که مرتکب استهزاءخداوند شده است. اگر حتى آن عبادت مستحب باشد باز هم خداوند و عبادت او را به استهزاء گرفته است که عملى بسیار زشت‏تر است.

رابطه انسان بادیگران نیز در اثر ریا خدشه دار مى‏شود چرا که گویى انسان ریاکار به مکر و فریب دیگران روى آورده است و چنین کارى در واقع خروج از معیارهاى اخلاق اجتماعى است. ریاکار خواه در عبادت ریا کند و خواه در اعمال دیگر در هر صورت دیگران را دچار فریب کارى خود نموده است در نتیجه به طور کلى مى‏توان گفت ریا کارى باعث تزلزل روابطه انسانى و اجتماعى است. ریا هم قلب انسان ریاکار را تیره مى‏کند و مانع رشد و کمال او مى‏شود و هم روابط اجتماعى را آسیب‏پذیر مى‏سازد؛ زیرا باعث از بین رفتن حس اعتماد در جامعه مى‏شود و انسان‏ها را دچار سوءظن مى‏سازد سوءظن خود مانع از سهولت و سلامت روابط فرهنگى، سیاسى، اقتصادى و... است و فضاى جامعه را ناخوشایند و غیر قابل تحمل مى‏کند.

با توجه به تعریفى که ارئه نمودیم، ریا همواره عملى مذموم است. برخى از عالمان اخلاق، ریا را در دو نوع دانسته اند: ریاء مذموم و ریاء محبوب در نظر این عالمان، افعالى همچون پوشیدن لباس زیبا و زینت کردن خود در صورتى که متناسب با شأن فرد باشد ریا است، اما ریاء محبوب است. این عمل را به این دلیل ریا مى‏خوانند که فرد با پوشیدن لباس زیبا و تزیین خود، خواستار مقبولیت نزد مردم است و یا حداقل مى‏خواهد مورد نکوهش و عیب‏جویى مردم واقع نشو؛ پس نیت او توجه و رضایت مردم است.

به نظر مى‏رسد با توجه به بعضى روایات که هر ریایى را شرک معرفى مى‏کنند بهتر است ریا به گونه‏اى تعریف شود که ریا ء محبوب را نتوان در آن جاى داد. به عبارت بهتر تعریف ریا به گونه‏اى باشد که نتوان افعال مطلوب و غیر مذموم را مطلوب و ممدوح است، پس بهتر است آن را ریا نخوانیم چرا که در روایتى از امام صادق(ع) آمده است که: کل ریاء شرک (121) بدون شک هیچ عمل شرک آلودى نمى‏تواند مذموم نباشد و پوشیدن لباس زیبا و متناسب با شأن انسان، هرگز عملى مذموم نیست و نمى‏توان آن را شرک دانست.

منشأ ریاکارى

ریا کار مانند هر فرد دیگرى اعمال اختیارى خود را به انگیزه جلب منفعت و یا دفع ضرر انجام مى‏دهد. فرد ریاکار مى‏خواهد در ذهن وقلب مردم داراى منزلت بالایى باشد. او براى جلب نظر و رضایت مردم رضایت خداوند را نادیده مى‏گیرد و گویى مردم را بر خداوند مقدم مى‏شمارد او دو خطاى بزرگ دارد: اولا غافل است که قضاوت مردم درباره او به خواست و اراده الهى بستگى دارد و تأثیرى آن اعمال در خوش آمد یا تنفر مردم به دست خداوند است. اگر خدا بخواهد آن اعمال موجب جلب نظر و قضاوت خوب مردم نسبت به او مى‏شود و اگر نخواهد همان اعمال موجب تنفر مردم از وى مى‏شود پس ریاکار در اعتقاد به توحید افعالى دچار تزلزل و گمراهى شده است. ثانیا ریاکار گمان مى‏کند مردم در رساندن سود یا دفع ضرر از او مستقل هستند و توجه ندارد که تاثیر اعمال مردم در رساندن سود و جلوگیرى از ضرر به اراده خداوند وابسته است و آنان در تأثیر اعمال خود مستقل نیستند. این غفلت و بى‏توجهى نیز به معناى بى‏توجهى به توحید افعالى است که موجب مى‏شود فرد ریاکار به دایره شرک پا گذارد.

آثار ریا

ریا موجب دورى از خداوند و نابودى عمل است. انسان را از خدا دور مى‏کند زیرا ریاکار از قدرت خداوند غافل مى‏شود و به جاى توسل به او در انجام کارهاى خود به غیر خدا متوسل مى‏شود. عمل را نابود مى‏کند زیرا کسى که عملى را براى غیر خدا انجام دهد پاداش آن را نیز باید از غیر خدا طلب کند و غیر خدا از دادن پاداش ناتوان است. خداوند در روز قیامت به ریاکاران مى‏گوید: پاداش کارهایتان را از کسانى طلب کنید که براى آنها کار کرده‏اید پس بنگرید که آیا در نزد آنها پاداشى براى شما وجود دارد؟! (122)

پیامبر اکرم(ص) فرموده‏اند:

لا یقبل اللَّه تعالى عملا فیه مثقال ذرة من ریاء (123)

خداوند عملى را که در آن ذره‏اى ریا باشد نمى‏پذیرد.

در حدیث قدسى آمده است: من بهترین شریک هستم کسى که عملى را براى من و غیر من انجام دهد آن عمل را به آن غیر مى‏دهم. و نیز فرموده است فقط عملى را مى‏پذیرم که تنها و تنها براى من انجام شده باشد. (124)

من عمل لغیراللَّه و کله اللَّه الى عمله یوم القیامة (125)

کسى که براى غیر خدا عمل کند خداوند او را در روز قیامت به عملش وا مى‏گذارد.

در روایتى از امام صادق(ع) آمده است:

کل ریاء شرک، انه من عمل للناس کان ثوابه على الناس و من عمل للَّه کان ثوابه على اللَّه (126)

هر ریایى شرک است کسى که براى مردم کار کند پاداش او بر عهده مردم است و کسى که براى خدا کار کند پاداش او بر خداست.

اگر ریاکار در جلب نظر مردم موفق شود و تا مدتى مردم از او به نیکى یاد کنند به تدریج از خدا غافل‏تر مى‏شود و گمان مى‏کند که این خود اوست که مى‏تواند نیک نامى را براى خودش فراهم آورد. غافل از آن که خداوند ستارالعیوب، زشت کارى و ریاکارى او را پوشانده است. این غفلت موجب مى‏شود او در ارتکاب این گناه اصرار ورزد و تیرگى قلب خود را افزایش دهد.

یکى از آثار ریا این است که ریاکار قبل از هر کس دیگرى دچار سوء ظن مى‏شود او مانند هر خطا کار دیگرى دیگران را به کیش خود مى‏پندارد در نتیجه اعمال مردم صالح را با بدگمانى مى‏نگرد و احتمال مى‏دهد که آنان نیز همچون او ریاکار باشند. چنین فردى از آثار مثبت همنشینى با صالحان محروم مى‏شود و از فواید حضور در اجتماعات معنوى بى‏بهره مى‏ماند.

اثر دیگر ریا در صورتى است که ریا کارى ریاکاران آشکار شود؛ در این صورت فضاى بى‏اعتمادى در اجتماع پدید مى‏آید و محیط برادرى و اعتماد آلوده مى‏شود.

درمان ریا

مؤثرترین درمان ریا، بازنگرى و تأمل ریاکار در عقیده خود نسبت به خداوند است. اگر فرد ریاکار به یاد آورد که فقط خداوند، عالم و قادر على الاطلاق است و دیگران هیچ علم و قدرتى از خود ندارند، در خواهد یافت که فقط خداوند از نیکى‏ها و بدى‏هاى نیت و عمل او آگاه است و فقط او قادر است منافع بنده خویش را تامین و ضررها را از او دفع نماید. پس به جاى توسل به مخلوقات ممکن و ناتوان به خداوند واجب الوجود قادر مهربان روى مى‏آورد و رفاه و نیک نامى و سعادت دنیا و آخرت را از او مى‏خواهد؛ چرا که هر موجودى غیر از خداوند متعال ضعیف است. چنان که خداوند متعال در آیه 73 سوره حج مى‏فرماید:

ان الذین تدعون من دون اللَّه لن یخلقوا ذبابا ولوا اجتمعوا له و ان یسلبهم الذباب شیئا لا یستنقذوه منه ضعف الطالب و المطلوب؛

کسانى راکه جز خدا مى‏خوانید هرگز حتى مگسى نمى‏آفرینند، هر چند براى آفریدن از آن اجتماع کنند و اگر آن مگس چیزى از آنان برباید نمى‏توانند آن را باز پس گیرند. طالب و مطلوب هر دو ناتوانند.

یکى دیگر از راه‏هاى مبارزه با ریا، توجه ریاکار به اثار سوء ریاست و این که در یابد حاصل ریاکارى چیزى جز تیرگى قلب، دورى از خدا، نابودى عمل، حسرت آخرت و بى‏بهرگى از همنشینى با مؤمنان نیست. براى مثال ریاکاران در ذهن خود عالم آخرت را ترسیم کنند و تصور کنند که انسان‏هاى گناهکار هم از آنان وضعیت بهترى دارند در حالى که ریاکاران در زمره مشرکان و خلد در عذاب هستند، گناهکاران از عذاب شرک ورزى در امان هستند و امید رهایى دارند. و یا این که تصور کنند انسان‏هاى مخلص، با زحمت کم به پاداش فراوان دست یافته‏اند و آنان با عمل بسیار، چیزى جز عذاب نمى‏بینند. تصور این صحنه‏هاى حسرت بار مى‏تواند فرد را از ریاکارى باز دارد.

راه دیگر درمان ریاکارى، آگاهى و توجه به پاداش عظیم اعمال خالصانه است. اگر کسى مقام مخلصان را بداند، انگیزه او در کسب مقام اخلاص بیشتر مى‏شود و به جاى تلاش ریاکارانه خواهد کوشید مراتب اخلاص خویش را بیافزاید.

و در پایان چه درمانى از این بالاتر که ریاکار بداند و بیندیشد که در اثر ریا از مصاحبت و دوستى با محبوب حقیقى محروم مى‏شود و هدایاى او حتى اگر کوچک‏ترین شائبه ریا داشته باشد از سوى خداوند سریع الرضا و پروردگار خطاپوش مهربان باز پس فرستاده مى‏شود. باید از خداوند مهربان خواست تا او خود لذت خلوص را در کام ما قرار دهد و اخلاص را به ما عطا کند. توسل به خداوند و اولیاء مخلص او و به کارگیرى راه‏هاى درمان ریا، مى‏تواند این تیرگى و ظلمت را از دل بزداید. ان‏شاءاللَّه.

سؤالات

1 - ریا یعنى چه و ریاکار کیست؟

2 - چرا ریاکار از تارک عمل بدتر است؟

3 - چرا رابطه انسان با دیگران در اثر ریا خدشه دار مى‏شود؟

4 - چرا ریا باعث آسیب‏پذیر شدن روابط اجتماعى مى‏گردد؟

5 - اگر شخصى براى مقبولیت نزد مردم یا عدم عیب جویى مردم لباس زیبا بر تن کند کار ریاکارانه‏اى کرده است آیا مى‏توان این ریا را محبوب دانست و نه مذموم؟ چرا؟

6 - چه عاملى در انسان باعث ریاکارى او مى‏گردد؟

7 - اشتباه و خطاى ریاکار در مقدم دانستن دیگران بر خدا و جلب نظر آن‏ها چیست؟

8 - برخى از آثار ریا را ذکر کنید؟

9 - قول خداوند در قیامت به ریاکاران چیست؟

10 - چرا ریاکار دچار سوءظن مى‏گردد؟

11 - معرفت چه امورى موجب درمان ریا مى‏گردد؟


پى‏نوشتها

121 - اصول کافى، ج 2، ص 293، کتاب ایمان و کفر، باب ریاء، حدیث 3.

122 - جامع السعادات، ج 2، ص 387.

123 - همان.

124 - همان. صص، 389 - 388.

125 - همان، ص 388.

126 - اصول کافى، کتاب الایمان الکفر، باب ریاء، حدیث 3.


نمامی و سخن چینی

یکی از گناهانی که در دین مبین اسلام بسیار مزمت شده است “نمامی” در سخن چینی است به نحوی که این عمل به قدری قبیح است که فاعل آن در روایات بدترین افراد در امت اسلام وامم دیگر شناخته شده است . چنانچه امام صادق (علیه السلام) در این رابطه فرمودند: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به صحابه خویش فرمود : آیا شما را به بدترینتان آگاه نکنم؟گفتند: بلی یا رسول الله فرمود : آن که سخن چینی نموده و میان دوستان جدایی افکند و برای مردمان پاکدامن عیب جویی کند .(1)
    و در حدیثی دیگر نیز آن حضرت فرمودند: امیرالمومنین (علیه السلام) فرمود :بدترین شما آن کسانی هستند که سخن چینی کنند و میان دوستان جدایی افکنند و برای پاکدامنان عیب جوید .(2)
    نمامی و سخن چینی در قرآن
    همان طور که می دانیم سخن چین به کسی گویند که حرفی را از یک فرد بشنود و به فرد یا افراد دیگری انتقال دهد که انتقال این حرف باعث مفارقت و قطع ارتباط دوستی آن دو فرد و یا افراد گردد در صورتی که خداوند امر به ایصال و ارتباط بین مسلمانان فرموده است ولی فرد سخن چین باعث قطع این ارتباط و فساد انگیزی بین افراد می گردد لذا ذات اقدس پروردگار در رابطه با این گونه افراد می فرماید: “و یقطعون ما امرالله به ان یوصل و یفسدون فی الارض اولئک لهم اللعنه و لهم سوء الدار”( و کسانی که قطع می کنند آ نچه را که خداوند امر به وصل آن فرموده و در زمین فساد می کنند برای ایشان است دوری از رحمت خداوند و برایشان بدی سرای آخرت( که همان عذاب اخروی است ) می باشد ()3)
    و در آیه ای دیگر نیز در رابطه با روش برخورد با اینگونه افراد که به نوعی فسق آنان مبرهن است می فرماید: “ ان جائکم فاسق بنباء فتبینوا ان تصیبوا قوما بجهاله فتصبحوا علی ما فعلتم نادمین” (اگر فاسقی خبری آورد تحقیق کنید و زود باور مکنید که از روی نادانی مردمی را به رنج اندازید (و) بعد هم پشیمان شوید.()4)
    روش برخورد امام زین العابدین (علیه السلام) با فرد سخن چین
    در روایت آمده است مردی به امام علی بن الحسین (علیه السلام) عرض کرد که فلان شخص در مورد شما چنین وچنان می گوید حضرت به او فرمود : حق برادری برادرت را به جا نیاوردی، با اینکه او تو را امین دانست تو درباره او خیانت کردی و نیز احترام ما را هم نگاه نداشتی زیرا که ما از تو سخنی شنیدیم که نیاز و احتیاجی به شنیدن آن نداشتیم، آیا نمی دانی که سخن چینان سگ های دوزخند به برادرت بگو مرگ برای همه ماست و قبر ،ما را در بر می گیرد روز قیامت وعده گاه ماست خداوند در آن روز بین ما قضاوت کند.(5)
    که با توجه به این روایت می بینیم که امام(علیه السلام) چگونه فرد نمام و سخن چین را مرمت فرموده و این عمل قبیح را دور از رسم مسلمانی می داند به طوری که شخص نمام و سخن چین را از سگان دوزخ معرفی می فرماید.
    سخن چینی یکی از اقسام سحر
    نمامی وسخن چینی یکی از بزرگترین اقسام سحر است به طوری که افراد به وسیله سحر وجادو میان افراد جدایی می افکنند و خونها می ریزند و خانه هایی را ویران ساخته و اسرار و رموز افراد را منکشف می سازند و نمامی و سخن چینی نیز چنین اثرات پلیدی را از خود به جای می گذارد، چنانچه امام صادق (علیه السلام) در این رابطه می فرماید: ( خبر این نیست که بزرگترین اقسام سحر،نمامی (سخن چینی) است که به واسطه آن بین دوستان جدایی می اندازد و دشمنی را به جای صفا در بین کسانی که با یکدیگر یکرنگ بودند قرار می دهند و به سبب سخن چینی خون ها ریخته می شوند و خانه ها خراب می شوند و پرده ها کشف می شوند و نمام بدترین کسی است که روی زمین راه می رود . ()6)
    نمامی و عدم استجابت دعا
    در وسائل الشیعه ( کتاب حج) آمده است بنی اسرائیل را قحطی فرا گرفت، موسی( علیه السلام) از خدا درخواست باران نمود وحی رسید ای موسی ، دعای تو و کسانی را که با تو هستند مستجاب نمی کنم، زیرا در بین شما نمامی هست که از سخنی چینی دست بر نمی دارد. موسی (علیه السلام) گفت: خدایا آن شخص کیست تا او را از بین خود بیرونش کنیم؟فرمود: من شما را از نمامی نهی می کنم، چگونه راز دیگری را آ شکار سازم؟ پس آنها توبه جمعی نمودند و آن فرد نمام نیز با آنها توبه نمود پس بر ایشان باران بارید .
    حرام بودن بهشت بر نمامان و سخن چینان
    امام باقر (علیه السلام) در رابطه با حرام بودن بهشت بر فرد نمام و سخن چین فرمودند: “محرمه الجنه:علی القتاتین المشائین بالنمیمه “ ( بهشت بر دروغ تراشانی که برای سخن چینی می روند حرام است .()7)
    عاقبت سخن چین در قبر
    پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) در رابطه با عاقبت کسی که برای اینکه سخنی را از فردی به فرد دیگر انتقال داده تا ما بین آن دو کدورتی را ایجاد نماید می فرماید: (کسی که برای سخن چینی بین دو نفر حرکت کند خداوند بر او در قبرش آتشی را مسلط می فرماید که او را می سوزاند و چون از قبرش بیرون می آید ماری بزرگ و سیاه بر او مسلط می فرماید که گوشت او را می خورد تا داخل جهنم شود . () 8)
    از سخن چینی بپرهیزیم
    حال با توجه به آیات و روایاتی که بیان شد بر هر مسلمانی واجب است که از این عمل پلید که یکی از حربه های شیطانی است دوری گزیده و از انجام آ ن به خداوند پناه ببرد چرا که اگر چنین نکنیم در دنیا و آخرت به عقوبت الهی گرفتار گشته و در میان عالمیان خوار و ذلیل خواهیم شد و بهتر آن است که بگوییم: هر که عیب دگران نزد تو آورد و شمرد بی گمان عیب تو نزد دگران خواهد برد.
    پی نوشتها :
    -1 اصول کافی، ج 4، ص 75، حدیث 1
    -2 همان، حدیث 3
    -3 سوره رعد، آیه 25
    -4 سوره حجرات، آیه 6
    -5 کتاب ارشاد القلوب( ابومحمد حسن بن محمد ابی الحسن دیلمی)
    -6 احتجاج، جلد 2، ص 82
    -7 اصول کافی ، ج 4، ص 75، حدیث 2
    -8 ثواب الاعمال ، ص 335

حسد

مى‏دانیم بسیارى از صفات رذیله از یکدیگر سرچشمه مى‏گیرند، یا به تعبیر دیگر تاثیر متقابل دارند. حسد نیز از صفاتى است که از صفات زشت دیگرى ناشى مى‏شود و خود نیز سرچشمه رذایل فراوانى است!

علماى اخلاق براى حسد سرچشمه‏هاى زیادى ذکر کرده‏اند: از جمله عداوت و کینه است که موجب مى‏شود انسان آرزوى زوال نعمت از کسى که مورد عداوت اوست کند.

دیگر کبر و خودبرتربینى است، به همین جهت اگر ببیند دیگران مشمول نعمت‏هاى بیشترى شده‏اند آرزو دارد بلکه تلاش مى‏کند که نعمت آنان زایل گردد تا برترى او را نسبت‏به دیگران به خطر نیفکند!

سوم حب ریاست است که سبب مى‏شود آرزوى زوال نعمت دیگران کند، تا بتواند بر آنها حکومت نماید; زیرا اگر امکانات او از نظر مال و ثروت و قدرت او بیش از دیگران نباشد پایه‏هاى ریاست او سست مى‏شود.

چهارم از اسباب حسد ترس از نرسیدن به مقاصد مورد نظر است، چرا که گاه انسان تصور مى‏کند نعمت‏هاى الهى محدود است اگر دیگران به آن دست‏یابند امکان رسیدن او را به آن نعمت‏ها کم مى‏کنند.

پنجمین سبب احساس حقارت و خود کم بینى است، افرادى که در خود لیاقت رسیدن به مقامات والایى را نمى‏بینند و از این نظر گرفتار عقده حقارتند آرزو مى‏کنند دیگران هم به جایى نرسند تا همانند یکدیگر شوند!

ششمین اسباب حسد بخل و خباثت نفس است
زیرا بخیل نه تنها حاضر نیست از نعمت‏هاى خود در اختیار دیگران بگذارد بلکه از رسیدن دیگران به نعمت‏هاى الهى نیز بخل مى‏ورزد و ناراحت مى‏شود، آرى تنگ نظرى، کوته‏بینى و رذالت طبع آدمى را به حسد مى‏کشاند و گاه مى‏شود که همه این امور ششگانه دست‏به دست هم مى‏دهند و گاه دو یا سه منشا به هم ضمیمه مى‏شوند و به همان نسبت، خطر حسد فزونى مى‏یابد.

ولى فراتر از اینها حسد ریشه‏هایى در عقاید انسان نیز دارد، کسى که ایمان به قدرت خدا و لطف و عنایت او و حکمت و تدبیر و عدالتش دارد چگونه مى‏تواند حسد بورزد؟

شخص حسود با زبان حال دارد به خداوند اعتراض مى‏کند که چرا فلان نعمت را به فلان کس دادى؟ این چه حکمتى است و چه عدالتى؟ چرا به من نمى‏دهى؟ و نیز به زبان حال مى‏گوید:
هرگاه خدا به دیگرى نعمتى دهد ممکن است از دادن مثل آن به من العیاذ بالله عاجز باشد پس چه بهتر که نعمت از او سلب گردد تا به من برسد

بنابراین حسودان در واقع گرفتار نوعى تزلزل در پایه‏هاى ایمان به توحید افعالى پروردگار و حکمت و قدرت او هستند، چه اینکه انسانى که به این اصول مؤمن باشد مى‏داند تقسیم نعمت‏ها از سوى خداوند حسابى دارد و بر طبق حکمتى است و نیز مى‏داند خداوند توانایى دارد که بیشتر و بهتر به او ببخشد، هرگاه آنها را شایسته نعمت‏بداند، پس باید کسب شایستگى کند.

به همین دلیل در حدیثى از زکریا(پیامبر بزرگ الهى) آمده است که خداوند مى‏فرماید:
«الحاسد عدو لنعمتى، متسخط لقضائى، غیر راض لقسمتى التى قسمت‏بین عبادى
حسود دشمن نعمت من است، او خشمگین در برابر قضا و تقدیر من و ناراضى از قسمتى است که در میان بندگانم کرده‏ام‏
»

شبیه همین معنى از رسول خداصلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم نقل شده است که مى‏فرماید:
خداوند به موسى بن عمران فرمود: «لاتحسدن الناس على ما آتیتهم من فضلى، و لاتمدن عینیک الى ذلک، و لاتتبعه نفسک، فان الحاسد ساخط لنعمى، ضاد لقسمى الذى قسمت‏بین عبادى و من یک کذلک فلست منه و لیس منى

اى موسى! هرگز در مورد آنچه به مردم از فضلم عطا کرده‏ام حسد مورز و چشم به آنها ندوز و آنها را در دل پیگیرى نکن(و بر این امور خرده مگیر); زیرا حسود نسبت‏به نعمت‏هاى من خشمگین و مخالف تقسیمى است که در میان بندگانم کرده‏ام، هر کس چنین باشد نه من از اویم و نه او از من است‏»


کوتاه سخن اینکه حسود در واقع پایه‏هاى اعتقادى محکمى ندارد وگرنه ى‏دانست‏حسدورزى نوعى انحراف از توحید است.

شاعر عرب در همین زمینه مى‏گوید:

الا و قل لمن کان لى حاسدا ا تدرى على من اسات الادب؟! اسات على الله فى فعله اذا انت لم ترض لى ما وهب!

«به حسود من بگو آیا مى‏دانى نسبت‏به چه کسى اسائه ادب مى‏کنى؟ تو بى ادبى در برابر خداوند نسبت‏به کارش دارى، هرگاه راضى به بخشش خدا در باره من نشوى‏»

آموخته ام

 

آموخته ام .....که همیشه برای کسی که به هیچ عنوان قادر به کمک کردنش نیستم دعا کنم 

آموخته ام .....که همه می خواهند روی قلعه کوه زندگی کنند اما تمام شاىی ها پیشرفت ها وقتی رخ میدهند که در حال بالا رفتن از کوه باشی.

دید عمیق

زن و مرد جوانی به محله جدیدی اسباب کشی کردند .روز بعد ضمن صرف صبحانه،زن متوجه شد که همسایه اش در حال آویزان کردن رخت های شسته است و گفت : لباس ها چندان تمیز نیست.انگار نمیداند چطور باید لباس بشوید .احتمالا باید پودر لباس شویی بهتری بخرد.همسرش نگاهی کرد اما چیزی نگفت هربار که زن همسایه ی شسته اش را برای خشک کردن آویزان میکرد،زن جوان همان حرف را تکرار میکرد تا اینکه حدود یک ماه بعد ،روزی از دیدن لباس های تمیز روی بند تعجب کرد و به همسرش گفت:"یاد گرفته چطور لباس بشوید.مانده ام که چه کسی درست لباس شستن را یادش داده.."مرد پاسخ داد :من امروز صبح زود بیدار شدم و پنجره هایمان را تمیز کردم! 

زندگی هم همینطور است.وقتی که رفتار دیگران را مشاهده میکنیم ،آنچه میبینیم به درجه شفافیتپنجره ای که از آن مشغول نگاه کردن هستیم بستگی دارد .قبل از هرگونه انتقادی ،بدنیست توجه کنیم به اینکه خود در آن لحظه چه ذهنیتی داریم و از خودمان بپرسیم آیا آمادگی آن را داریم که به جای قضاوت کردن فردی که میبینیم،در پی دیدن جنبه هی مثبت او باشیم.

دنیا برای انسان آفریده شده است نه انسان برای دنیا

از بهشت که بیرون آمد،دارایی اش یک سیب بود.سیبی که به وسوسه آن را چیده بود و مکافات این وسوسه ،هبوط بود.فرشته ها گفتند زمین همه ظلم است و فساد.

ادامه مطلب ...

فکر در عاقبت گناه : عامل توبه است 

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب ...