باید در جهت مخالف گذشته یعنى به سوى خدا حرکت کند. حرکت به سوى خدا یعنى جبران گذشته و ادامه حرکت در آینده، توبه ترکیبى از این آگاهى، پشیمانى و جبران است. توبه کننده، بازگشت کننده به فطرت اصلى خویش و مسیر اصلى حرکت انسان است او که از وجود خدا وصفاتى همچون علم و بصیرت و کیفر دهندگى خدا غافل بوده و از فرامین او یا زشتى نافرمانى او غفلت نموده است، پس از زدودن غفلت به سوى خدا بازگشت مىکند و خواهان جبران گذشته مىشود.
بازگشت توبه کننده با بازگشت خداوند همراه است. یعنى هر گاه گناهکار به مقتضاى فطرت خویش باز مىگردد و ترک گناه کند، خداوند نیز به رحمت خویش باز مىگردد، چرا که:
ان اللَّه هو التواب الرحیم؛ (261)
در آیات زیادى از قرآن این بازگشت متقابل بیان شده است:
فمن تاب من بعد ظلمه و اصلح فان اللَّه یتوب علیه ان اللَّه غفور رحیم؛ (262)
پس هر که بعد از ستم کردن توبه کند و جبران نماید، خداوند توبه او را مىپذیرد، خداوند آمرزنده مهربان است.
پذیرش توبه بنده از سوى خداوند با تعابیرى همچون یتوب علیه بیان شده است، زیرا خداوند نیز در آغاز و در اصل با بنده خویش با رحمت و مهربانى عمل مىکند و کیفر دهى و غضب خداوند پس از ناسپاسى و عصیان بنده رخ مىدهد. پس بازگشت خدا به معناى رجوع به رحمت و مهربانى است که در رفتار خداوند با بنده اصل است.
در قرآن کریم آیات بسیارى درباره توبه وجود دارد. در این آیات مىتوان شرایط و آثار توبه را یافت. این آیات مؤمنان را به توبه دعوت کردهاند:
و توبوا الى اللَّه جمیعا ایها المؤمنون لعلکم تفلحون؛ (263)
اى مؤمنان، همگى به درگاه خدا توبه کنید امید است که رستگار شوید.
هر کس به غایت وجود خویش آگاه باشد و نقش گناه را در هلاکت و دورى از سعادت بداند با اطلاع از گناه بودن یک عمل و آگاهى از عواقب سوء آن، حکم خواهد کرد که ترک آن گناه مقدمه ضرورى رسیدن به سعادت است. خداوند در این آیه به همین حقیقت اشاره فرموده است تا عقلهاى غفلت زده را بیدار کند و راه رستگارى را به آنان یادآور شود.
توبهاى که پس از آن گناهى انجام نگیرد رستگار کننده است و خداوند نیز به این گونه توبه دعوت مىکند:
یا ایها الذین آمنوا توبوا الى اللَّه توبة نصوحا عسى ربکم ان یکفر عنکم سیئاتکم و یدخلکم جنات تجرى من تحتها الانهار؛ (264)
اى کسانى که ایمان آوردهاید به درگاه خدا توبهاى راستین کنید، امید است که پروردگارتان بدىهایتان را از شما بزداید و شما را به باغهایى که از زیر درختان آن جویبارها روان است در آورد.
در روایات ائمه معصومین (ع) نیز عباراتى که مؤمنان را به توبه ترغیب مىکنند بسیار است. در برخى از روایات شدت اشتیاق خداوند به توبه بندگان بیان شده است تا شدت دوستى خداوند به توبه کنندگان معلوم گردد و انگیزه توبه قوى گردد.
خداوند خود در قرآن فرمود:
ان اللَّه یحب التوابین. (265)
امام صادق(ع) فرمودند:
ان اللَّه اشد فرحا بتوبة عبده من رجل اضل راحلته و زاده لیلة ظلماء فوجدها فاللَّه تعالى اشد فرحا بتوبة عبده من ذلک الرجل براحلته حین وجدها؛ (266)
شادمانى خدا از توبه بندهاش بیشتر از شادمانى کسى است که مرکب و توشه سفرش را در شبى تاریک گم کند و سپس آن را بیابد؛ پس شادى خداوند متعال از توبه بندهاش بیشتر است از شادمانى آن شخص به هنگام باز یافتن مرکب و توشهاش.
توبه یا توبه عموم مردم است که بازگشت از نافرمانى و معصیت خداست و یا توبه معصوم است. معصوم معصیت نمىکند، لذا توبه او از فعل حرام و ترک واجب نیست، بلکه توبه معصوم توبه از ترک اولى است. قسم سوم توبه نیز، توبه سالکان طریق خداست که هر گونه توجه به غیر خدا را گناهى بر خود مىشمارند و آن را موجب خسارت خویش مىدانند.
الف - توبه عموم مردم همان است که خداوند همه مردم را به آن امر فرموده:
توبوا الى اللَّه جمیعاً ایه المؤمنون. (267)
اراده ترک گناه به دو صورت ممکن است: گروهى از مؤمنان فرمان خدا را اجرا مىکنند که فرمود:
یا ایها الذین ءامنوا توبوا الى اللَّه توبة نصوحا. (268)
اینان از همه گناهان توبه مىکنند و به گناه باز نمىگردند مگر لغزشهایى که هر غیر معصومى به آن مبتلا مىشود. این گروه چنان که در ایه 8 سوره تحریم آمده است، امید است که مورد مغفرت واقع شوند و به بهشت درآیند.
گروهى دیگر از گناهان کبیره توبه مىکنند و واجبات مهم را انجام مىدهند. توبه این گونه افراد خالص و کامل نیست. این گونه افراد مصداق این آیه مبارکه هستند:
الذین یجتنبون کبائر الاثم وافوحش الا اللمم ان ربک وسع المغفرة هو اعلم بکم اذا انشاکم من الارض و اذا انتم اجنة فى بطون امهتکم فلا تزکوا انفسکم هو اعلم بمن اتقى؛ (269)
آنان که از گناهان بزرگ و زشت کارىها، جز گناهان صغیره، دورى مىکنند پرودگار تو به آنها آمرزشى گسترده دارد. او به شما از همه آگاهتر است. از آن هنگام که شما را از زمین آفرید و در آن موقع که به صورت جنین در شکم مادرانتان بودید، پس خودستایى نکنید او به حال پرهیزگاران داناتر است.
این دسته از افراد هر گاه دچار گناهى مىشوند، دوباره توبه مىکنند و خداوند آنان را که چنین توبه مىکنند و خطاى خود را موجب ناامیدى قرار نمىدهند دوست دارد. امام صادق(ع) فرمودند:
ان اللَّه یحب العبد المفتن التواب و لم یکن ذلک منه کان افضل؛ (270)
خداوند بندهاى را که چون در فتنه گناه افتد توبه مىکند دوست دارد و هر کس این گونه نباشد یعنى در گناه نیفتد و تکرار توبه نکند برتر است.
گروهى دیگر پس از توبه مقاومت مىکنند، ولى پس از مدتى دوباره به گناه عمدى مبتلا مىشوند و در عین حال واجبات را انجام مىدهند و بیشتر گناهان را ترک مىکنند، ولى در برابر برخى از گناهان مقاومت خود را از دست مىدهند و مرتکب گناه مىشوند و پس از آن نادم مىگردند و در توبه مجدد دچار تسویف مىشوند. اینان مصداق این آیه هستند که:
و آخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملا صلحا و أاخر سیئا عسى اللَّه ان یتوب علیهم ان اللَّه غفور الرحیم. (271)
و گروهى دیگر به گناهان خود اعتراف کردند، و کار خوب و بد را به هم آمیختند، امید مىرود که خداوند توبه آنها را بپذیرد. به یقین خداوند آمرزنده و مهربان است.
این گروه چون بر تسویف شیطانى غلبه کنند و توبه کنند، امید است بخشوده شوند و خداوندبا آمرزش و مهربانى خود با آنان رفتار مىنماید، ولى همواره در این خطر هستند که پیش از آن که موفق به توبه شوند عمرشان به سر آید.
گروهى دیگر پس از توبه و مقاومت در برابر گناه، دوباره مرتکب گناه مىشوند، ولى پشیمان نمىشوند و در اندیشه توبه نیستند. این دسته، از جمله اصرار کنندگان بر گناه هستند. این گونه افراد به دشوارى مىتوانند ایمان به توحید را در درون خود محفوظ دارند و مؤمن از دنیا بروند. اگر کافر از دنیا روند، اهل آتش خواهند بود و اگر مؤمن از دنیا بروند در صورتى که طاعات آنان از بدىهایشان بیشتر باشد امید است اهل نجات باشند.
دستهاى از افراد هستند که از گناه خویش پشیمان مىشوند و توبه مىکنند و علاوه بر آن عقوبت دنیایى نیز مىبینند. این گونه افراد را خداوند عذاب نخواهد کرد.
از امیرالمؤمنین(ع) روایت شده است که فرموده:
الذنوب ثلاثة: فذنب مغفور، و ذنب غیر مغفور، و ذنب نرجوا لصاحبه و نخاف علیه؛
گناهان سه گونهاند، گناه بخشوده، گناه نابخشوده و گناهى که براى انجام دهنده آن امید بخشایش داریم و نیز از نابخشوده بودنش بیمناکیم.
از ایشان خواستند که هر یک از اقسام سه گانه را توضیح دهند. ایشان درباره گناه بخشوده فرمودند:
اما الذنب المفغور فعبد عاقبه اللَّه على ذنبه فى الدنیا، فاللَّه تعالى احلم و اکرم من ان یعاقب عبده مرتین؛ (272)
اما گناه بخشوده گناه بندهاى است که خداوند او را بر گناهش در دنیا کیفر نموده است، پس خداوند متعال شکیباتر و کریمتر از آن است که بندهاش را دوبار کیفر نماید.
ب. توبه معصوم چنان که گفته شد توبه از معصیت نیست. بلکه توبه از ترک اولى است؛ برخى از توبههاى انبیاء در قرآن کریم از این قبیل است. توبه حضرت ادم از این قبیل است:
فتلقى ءادم من ربه کلمت فتاب علیه انه هو التواب الرحیم؛ (273)
سپس آدم از پروردگارش کلماتى را دریافت نمود و خدا بر او ببخشود، آرى او است که توبهپذیر مهربان است.
ج. توبه اولیاء و سالکان طریق الهى، پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت سومین (ع) قسم از اقسام توبه است. توبههاى مذکور در ادعیه اهل بیت از این قبیل است. در قرآن کریم وقتى از بخشودن پیامبر یاد شده است، مقصود بخشودن گناهى در این رتبه بوده است:
انا فتحنا لک فتحا مبینا* لیغفر لک اللَّه ما تقدم من ذنبک و ما تأخر؛ (274)
ما تو را پیروزى آشکارى دادیم* تا خداوند از گناه گذشته و آینده تو در گذرد.
گناه آنان که در این مرتبه قرار دارند، معصیت منافى عصمت نیست، بلکه مقصود گناهى متناسب با مقام عصمت است. براى اولیاء واقع شدن در طبیعت و اشتغال به تدبیر امور دنیاى، موجب رنج است و آنان از این که ناگزیر به زندگى در عالم طبیعت هستند دچار کدورت مىشوندو آرزو دارند حتى این مقدار از توجه به طبیعت وجود نمىداشت تا فقط به خداوند توجه مىنمودند و در ذکر دائم او بودند. پیامبر اکرم(ص) مىفرمودند:
انه لیغان على قلبى حتى أستغفراللَّه تعالى فى الیوم و اللیلة سبعین مرة؛ (275)
گاه دلم را کدورتى مىپوشاند تا آن که روز و شب هفتاد بار از خداوند آمرزش بخواهم.
در خاتمه بحث اقسام توبه، باید گفت تقسیمى که ذکر شد، بر حسب اختلاف معانى و مراتب گناه بود که ناشى از اختلاف مرتبه توبه کنندگان است.
توبه دو رکن اصلى دارد که بدون آن هیچ توبهاى محقق نمىشود: نخست پشیمانى از گناه و دوم عزم بر ترک گناه در حال و آینده به قصد تقرب به خداوند علاوه بر این ارکان شرایطى نیز براى توبه وجود دارد که آن شرایط به طور خلاصه عبارت است از:
جبران گذشته به تناسب انواع گناه به شیوهاى خاص صورت مىگیرد. امیرالمؤمنین(ع) در عباراتى شیوا به ارکان و شرایط توبه اشاره فرمودهاند. ایشان خطاب به کسى که در حضورشان آمرزش مىطلبید (استغفراللَّه مىگفت) فرمودند:
ثکلتک امک، اتدرى ما الاستغفار؟ الاستغفار درجة العلیین، و هو اسم واقع على ستة معان: اولها الندم على ما مضى، و الثانى العزم على ترک العود الیه ابدا، و الثالث ان تؤدى الى المخلوقین حقوقهم حتى تلقى اللَّه املس لیس علیک تبعة، و الرابع أن تعمد الى کل فریضه علیک ضیعتها فتؤدى حقها، و الخامس أن تعمد الى اللحم الذى نبت على السحت فتذیبه و الاحزان حتى تلصق الجلد بالعظم و ینشأ بینهما لحم جدید، و السادس أن تذیق الجسم ألم الطاعة کما ذقته حلاوة المعصیه، فعند ذلک تقول أستغفراللَّه؛ (276)
مادرت بر تو بگرید آیا مىدانى استغفار چیست؟ استغفار درجه بلند رتبگان است و شش معنى دارد: نخست پشیمانى بر آن چه گذشت و دوم عزم بر ترک همیشگى بازگشت به آن گناه و سوم آن که حقوق مردم را به آنان بپردازى تا خدا را چنان پاک دیدار کنى که گناهى بر تو نباشد، و چهارم این که حق هر واجبى را که ضایع کردهاى ادا کنى، و پنجم این که گوشتى را که از حرام روییده است با اندوهها آب کنى چنان که پوست به استخوان بچسبد و میان آن دو گوشتى تازه روید، و ششم آن که درد طاعت را بر تن بچشانى، چنان که شیرینى معصیت را به آن چشاندى، آن گاه مىتوانى استغفراللَّه بگویى.
در این عبارت امیرمؤمنان على(ع) به دو رکن و شرط تحقق توبه اشاره فرمودهاند و سپس دو شرط را که شرط کمال توبه است اضافه نمودهاند. اگر توبه کننده شرط تحقق را ادا نکند توبه او ثمرى ندارد، ولى شرط کمال این گونه نیست. فقط اگر کسى همت صعود به مراتب بالا را دارد باید علاوه بر جبران کاستىهاى گذشته، لذتهاى گذشته را نیز تدارک کند تا کاملترین بهره را از توبه به دست آورد.
اولین شرط تحقق توبه، اداى حقوق دیگران است. اداى حقوق دیگران دو گونه تأثیر دارد: اولا رابطه انسان و دیگران را اصلاح مىکند و ثانیاً شرط اصلاح رابطه انسان با خداست.
حقوق مردم، اگر اموال و املاک باشد باید به آنها باز گردانده شود و اگر توبه کننده قدرت باز گرداندن را نداشته باشد باید رضایت صاحبان مال را به دست آورد و اگر حقالناس در ارتباط با جنایتى باشد باید دیه آن را بپردازد و در مورد قصاص به صاحبان حق اجازه قصاص دهد. در صورتى که به کسى تهمت زده باشد و یا غیبت کرده باشد، باید مورد تهمت را تکذیب کند و از صاحب حق حلالیت طلبد و اگر بر خواستن رضایت صاحب حق مفسدهاى باشد باید براى صاحب حق استغفار کند.
شرط دوم تحقق توبه اداى حقوق الهى است. توبه کننده یا واجباتى همچون نماز و روزه و زکات و... را ترک کرده که باید آنها را تا حد امکان قضا کند، و یا محرماتى را مرتکب شده است همچون دروغ و شرابخوارى و... که باید استغفار کند، پشیمان باشد و از تکرار آنها بپرهیزد.
دو شرط آخر یعنى ذوب کردن گوشتى که از حرام روییده و چشاندن رنج طاعات بر خویشتن، چنان که گفته شد شروط کمال توبه هستند.
آثار توبه بسیار است و البته به تناسب مرتبه توبه کننده و نوع گناه، آثار توبه نیز متفاوت است کمترین آنها نجات از عذاب و بالاترین آنها رسیدن به مقامات بندگان مخلص و اولیاء الهى است. از آثار توبه مىتوان موارد زیرا را برشمرد:
1 - کسى که توبه مىکند مورد بخشایش و رحمت خدا واقع مىشود. خداوند متعال خود فرموده است:
و انى لغفار لمن تاب و امن و عمل صلحاً ثم اهتدى؛ (277)
و به یقین من آمرزنده کسى هستم که توبه کند و ایمان بیاورد و کار شایسته نماید و به راه راست رهسپار شود.
2 - امید به رستگارى توبه کننده از آثار مهم توبه است:
فاما من تاب و أامن و عمل صلحاً فعسى أن یکون من المفلحین؛ (278)
و اما کسى که توبه کند و ایمان آورد و به کار شایسته پردازد، امید که از رستگاران باشد.
3 - محو کامل گناهان اثر دیگر توبه است. امام باقر(ع) فرمودهاند:
التائب من الذنب کمن لا ذنب له؛ (279)
توبه کننده از گناه همانند کسى است که گناه نکرده است.
امام صادق(ع) فرمودند:
اذا تاب العبد توبة نصوحا احبه اللَّه فستر علیه، قیل و کیف یستر علیه، قال ینسى ملکیه ما کانا یکتبان علیه و یوحى اللَّه الى جوارحه و الى بقاع الارض ان اکتمى علیه ذنوبه فیلقى اللَّه تعالى حین یلقاه و لیس شىء یشهد علیه بشىء من الذنوب؛ (280)
وقتى بنده توبه خالص کند خداوند دوستدار او مىشود و گناه او را مىپوشاند. از امام پرسیدند: چگونه پوشیده مىشود؟ فرمودند: دو فرشته او را از آن چه نوشتهاند بر علیه او به فراموشى مىاندازند و به اندامهاى و قطعات زمین وحى کند که گناهان او را بپوشانند. پس به هنگام ملاقات خداوند خدا را در حالى دیدار کند که گناهان او را بپوشانند. پس به هنگام ملاقات خداوند خدا را در حالى دیدار کند که بر هیچ گناهى از او هیچ چیزى گواهى نمىدهد.
4 - یکى از آثار امید بخش توبه آن است که خداوند کریم به کرم خویش زشتکارىهاى توبه کننده را به نیکى بدل مىکند. خداوند در قرآن کریم پس از آن که قاتلان و زانیان را به عذاب و زانیان را به عذاب دو چندان اخروى وعده مىدهد مىفرماید:
الا من تاب وأامن و عمل صلحا فاولئک یبدل اللَّه سیئاتهم حسنت و کان اللَّه غفوراً رحیماً؛ (281)
مگر کسى که توبه کند و ایمان آورد و کار شایسته کند. پس خداوند بدىهایشان را به نیکىها تبدیل مىکند و خدا همواره آمرزنده و مهربان است.
آین آیه نوید بخش به گناهکاران امید مىدهد که جبران گذشته کنند و کاستىها را به دارایى بدل سازند. کسى که از عذاب آخرت و محرومیت از کمالات معنوى نگران و خائف است، حتى اگر به او بشارت دهند که گناهان او از دفتر اعمالش محو شده است بسیار شادمان مىشود؛ چه برسد که به او بگویند اگر عمل صالح پیشه کنى، بدىهاى تو به نیکى بدل خواهند شد. خداوند فرموده است:
ان الحسنت یذهبن السیئات. (282)
5 - توبه اقوام از گناهان مشترک، موجب برکت و قدرت آنها مىشود. حضرت هود به قوم عاد خطاب مىکند و مىگوید:
و یقوم استغفروا ربکم ثم توبوا الیه یرسل السماء علیکم مدراراً و یزدکم قوة الى قوتکم؛ (283)
و اى قوم من، از پروردگارتان آمرزش بخواهید سپس به درگاه او توبه کنید تا از آسمان بر شما بارش فراوان فرستد و نیرویى بر نیروى شما بیفزاید.
1 - آیا این عبارت صحیح است: بازگشت توبه کننده با بازگشت خداوند همراه است؟ چرا؟
2 - توبه و بازگشت بنده به سوى خدا با توبه خدا بر بنده چه تفاوتى دارند؟
3 - توبه معصوم به چه معنى است؟
4 - چه فرقى بین توبه مردم عادى با توبه سالکان الى اللَّه وجود دارد؟
5 - در این کلام امیرالمؤمنین(ع): «الذنوب ثلاثه فذنب مغفور، و ذنب نرجوا لصاحبه و نخاف علیه» مراد از ذنب مغفور چیست؟
6 - در مورد اولیاء خدا ذنب چه معنایى مىدهد؟ و استغفار آن بزرگان از چه امرى است؟
7 - ارکان توبه چیست؟
8 - شرایط شش گانه توبه را بنویسید و مشخص نمایید که کدام یک از این شرایط جزء شرایط کمال و کدام یک جزء شرایط تحقق توبه حساب مىآیند؟
9 - توبه کننده در مورد گناه تهمت و غیبت چه وظیفهاى دارد؟
10 - برخى از آثار توبه را بیان کنید؟
11 - آثار فردى و اجتماعى توبه را بیان نمایید؟
12 - آیا منظور از تبدیل سیئات به حسنات، تبدیل گناهان انجام شده به خوبىها مىباشد؟ توضیح دهید.
261 - توبه، 118.
262 - مائده، 39.
263 - نور، 31.
264 - تحریم، 8.
265 - بقره، 222.
266 - محجة البیضاء، ج 7، ص 8.
267 - نور، 31.
268 - تحریم، 8.
269 - نجم، 32.
270 - اصول کافى، ج 2، باب التوبه.
271 - توبه، 102.
272 - محجة البیضاء، ج 7، ص 30.
273 - بقره، 37.
274 - فتح، 2 - 1.
275 - محجة البیضاء، ج 7، ص 17.
276 -نهجالبلاغه، کلمات قصار، 417.
277 - طه، 82.
278 - قصص، 67.
279 - اصول کافى، ج 2، باب التوبه.
280 - محجة البیضاء، ج 7، ص 9.
281 - فرقان، 70.
282 - هود، 114.
283 - هود، 52.
توکل
توکل یکى از ارکان ایمان است. توکل یعنى در کار خود بر خداوند تکیه کردن و حالتى است در بنده مؤمن که از معرفت او به خداوند و اوصاف و اسماء حسناى او ناشى مىشود. توکل نوعى رابطه ایمانى میان بنده و معبود است. مؤمن مىداند که خداوند به نیاز همه بندگان آگاه و بر رفع آن نیازها تواناست، خداوند خیرخواه بندگان است و به آنها رحمت و شفقت دارد و بخیل نیست. پس خداوند هر نیازى را که بنده داشته باشد، مطابق خیر و مصلحت او تامین مىکند. مؤمن معتقد است هیچ چیزى براى او رخ نمىدهد، مگر آن که خداوند مقدر داشته باشد:
قل لن یصیبنا الا ما کتب اللَّه لنا هو مولینا و على اللَّه فلیتوکل المؤمنون؛ (106)
بگو: جز آن چه خدا براى ما مقدر داشته هرگز به ما نمىرسد. او سرپرست ماست، مؤمنان باید تنها بر خدا توکل کنند.
پس اگر خداوند کسى را یارى کند هیچ کس بر او چیره نخواهد شد و اگر کسى را خوار سازد هیچ کس نمىتواند او را یارى کند:
ان ینصرکم اللَّه فلا غالب لکم و ان یخذلکم فمن ذالذى ینصرکم من بعده و على اللَّه فلیتوکل المؤمنون؛
(107)
اگر خدا شما را یارى کند هیچ کس بر شما غالب نخواهد شد و اگر دست از یارى شما بردارد چه کسى بعد از او شما را یارى خواهد کرد؟ و مؤمنان باید تنها بر خدا توکل کنند.
مؤمن واقعى فقط خداوند را منشأ آثار مىداند و قدرتهاى دیگر را هیچ مىشمارد. هر چه هست از اوست پس غیر خدا در کار او سود و زیانى نمىرساند و نباید به غیر خدا تکیه کرد.
غیر خدا هم خود اوست و هم انسانهاى دیگر؛ پس نه از دیگران امید سود و زیانى دارد و نه خود را در تحصیل سود و دفع زیان مستقل و توانا مىبیند:
و لا تدع من دون اللَّه ما لا ینفعک و لا یضرک فان فعلت فانک اذا من الظالمین (108)
و به جاى خدا چیزى را که سود و زیانى به تو نمىرساند، مخوان که اگر چنین کنى، در آن صورت قطعا از جمله ستمکارانى.
با وجود چنین عقیدهاى درباره خدا و مخلوقات او انسان مؤمن همواره متوکل است.
پیامبر اکرم(ص) توکل را این گونه تعریف فرمودهاند:
العلم بان المخلوق لا یضر و لا ینفع و لا یعطى و لا یمنع و استعمال الیأس من الخلق، فاذا کان العبد کذلک لم یعمل لاحد سوى اللَّه و لم یرج و لم یخف سوى اللَّه و لم یطمع فى احد سوى اللَّه، فهذا هو التوکل؛ (109)
توکل یعنى آگاهى از این که مخلوق زیان و سودى نرساند و بخشش و بازداشتى نتواند و نومیدى از آفریدگان. اگر بندهاى این چنین کند، آن گاه براى غیر خدا کارى نکند و به غیر خدا امید نبرد و از غیر خدا نهراسد و جز به خداوند میلى ندارد.
آیا توکل موجب ترک عمل و سستى در کار است؟ برخى تصور مىکنند که چون انسانها هیچ اراده و نیروى مستقلى ندارند و یگانه موجود مرید و قادر حقیقى خداوند است و خداوند خیرخواه بندگان است پس باید دست از تلاش بشویند و در انتظار امداد و انعام خدا باشند که نعمتها را به آنان ارزانى دارد و ضررها و خطرها را از آنان دور سازد این دیدگاه نادرست است. زیرا توکل ویژگى مؤمن است و مؤمن به سبب اعتماد به خداوند بر او توکل مىکند. اعتماد به خدا، اعتماد به همه اوصاف او همه مقدرات اوست. خداوند خواسته است که نظام عالم بر اساس نظم استوار باشد و تحقق هر امرى را به واسطه اسباب آن تقدیر فرموده است. کسى که به بهانه توکل از اتخاذ اسباب براى وصول به اهداف خوددارى کند، گویى سنت الهى را نپذیرفته است و خواهان خروج از نظام مقدر خداست. این انسان را نمىتوان متوکل دانست. انسان مؤمن متوکل، در برابر همه سنن الهى تسلیم و خاضع است و براى رسیدن به هر هدفى اسباب آن را فراهم مىکند و در عین حال مىداند که نه او و نه اسبابى که بر مىگزیند، هیچ یک در تأثیر و ثمر بخشى مستقل نیستند؛ تأثیر همه آنها در دست خواست و قدرت خداست. اگر خداوند بخواهد، آن اسباب آثار مورد نظر را خواهند داشت و اگر او اراده کند هیچ تأثیرى نخواهند داشت و چه بسا اثرى خلاف انتظار داشته باشند.
گروهى از اصحاب پیامبر چون آیه مبارکه: من یتق اللَّه یجعل له مخرجاً و یرزقه من حیث لا یحتسب (110) هر کس از خدا پروا کند، خدا براى او راه چاره مىگشاید و از جایى که حسابش را نمىکند به او روزى مىرساند نازل شد در خانه نشستند و به عبادت روى آورند. پیامبر از آنان پرسید: چه چیزى شما را به این کار واداشت؟ گفتند: چون روزى ما تکفل شد به عبادت روى آوردیم. ایشان فرمودند: کسى که این گونه عمل کند دعایش مستجاب نمىشود. بر شماست که به طلب روزى برآیید. (111)
آیا توکل با اعتماد به نفس منافات دارد؟
اعتماد به نفس اگر به معناى اعتقاد به استقلال انسان در علم و قدرت و اراده باشد بدون شک مطلوب مکتب اخلاقى اسلام نیست. از نظر اسلام همه مخلوقات فاقد هستى، علم، قدرت و اراده مستقل هستند. هیچ کس، نه خود ما و نه اطرافیان ما خارج از قلمرو سلطنت خدا نیست و هیچ کدام از خود تاثیر مستقلى بر امور نمىگذارد. پس هم اعتماد به خود و هم اعتماد به دیگران مذموم است. ولى اگر مقصود از اعتماد به نفس این باشد که انسان در به فعلیت رساندن قواى خویش کوشا باشد و از ورود به کارهاى دشوار نهراسد و قادر به حل مسائل و مشکلات زندگى خود بدون اتکاء به دیگران باشد، صفتى پسندیده است خانواده و نظام تعلیم و تربیت باید فرزندان جامعه را این گونه تربیت کند تا در عین توان مندى در مقایسه با دیگران همواره بدانند که هیچ یک از این قدرتها و استعدادها و توانایىها از آن آنها نیست و هیچ یک از تدابیر و اعمال آنها بدون اراده و قدرت خداوند تأثیرى ندارد.
توکل به خداوند آرام بخش است. کسى که به خدا توکل مىکند نتیجه تدابیر واقدامات خود را هر چه باشد به آسانى مىپذیرد؛ زیرا بر این باور است که نتیجه کارهاى او اگر مطابق پیش بینى او باشد صلاح او چنین بوده است و اگر خلاف آن باشد نیز مصلحت او را تأمین مىکند. انسان متوکل از آینده اضطراب ندارد. پس با قوت قلب و استوارى به تدبیر امور مىپردازد و در راه تحقق اهداف خود مىکوشد.
امیرالمؤمنین(ع) مىفرمایند:
اصل قوة القلب التوکل على اللَّه. (112)
و کسى که با چنین اطمینانى به کار و تلاش بپردازد، قدرتمند، غنى و عزیز مىشود.
امام رضا مىفرمایند:
من احب ان یکون اقوى الناس فلیتوکل على اللَّه. (113)
امام صادق(ع) نیز فرمودهاند:
ان الغنى و العز یجولان، فاذا ظفرا بموضع التوکل اوطنا. (114)
توکل رمز موفقیت است و انسان متوکل، موفق، شاداب و پرنشاط است.
امیرالمؤمنین(ع) مىفرمایند:
من وثق باللَّه اراه السرور و من توکل علیه کفاه الامور. (115)
انسان متوکل از آینده نمىهراسد و خوف فقر و ناتوانى ندارد پس در یارى رساندن به دیگران کوتاهى نمىکند.
مهمترین اثر توکل جلب محبت خداست. خداوند کسانى را که به او توکل مىکنند دوست دارد:
ان اللَّه یحب المتوکلین (116)
و آنان را کفایت مىکند:
و من یتوکل على اللَّه فهو حسبه. (117)
توکل ثمره معرفت خدا و ایمان به عمل و قدرت و رحمت اوست و چون ایمان افراد به خداوند مراتبى دارد، توکل آنان نیز داراى مراتب است.
کسى که ایمانى راسخ ندارد و علم و قدرت و خیرخواهى خداوند را باور نکرده است هر گاه اسباب ظاهرى براى رسیدن به مقاصد خود را قابل دسترسى بداند، آنها را استخدام مىکند و از این حقیقت غافل است که این اسباب هیچ گونه تأثیرى ندارند و اگر خداوند نخواهد او را به مقصد و منظور خود نمىرسانند. همین افراد هنگامى که اسباب را مهیا نبینند، به خدا توجه مىکنند و از او یارى مىخواهند چنین افرادى در مواقعى که انگیزه کافى براى مقصدى ندارند، به جاى استخدام اسباب، به محبت و رحمت خدا توجه مىکنند. مثلا در امور آخرتى چون پاداش و عذاب آخرت را باور نکردهاند، هیچ گونه تلاشى براى رهایى از عذاب و یافتن پاداش آخرتى نمىکنند و تنها دل به رحمت و عطوفت خدا مىبندند و این البته باز هم از روى باور قلبى نیست، بلکه به سبب تنبلى و کاهلى است.
اما کسانى که معتقد به علم و قدرت و رحمت خدا هستند، بر خدا توکل مىکنند و اگر این اعتقاد در آنان راسخ شده باشد و قلب آنان به این باور رسیده باشد که خداوند داراى چنین صفاتى است، در کارهاى خود بر او توکل مىکنند و از نتیجه کار خود راضى هستند. در روایات نیز به این که توکل مراتبى دارد اشاره شده و در روایتى از امام هفتم یکى از این درجات بیان شده است. از امام موسى بن جعفر درباره این آیه قرآن سؤال شد: و من یتوکل على اللَّه فهو حسبه (118) فرمودند:
توکل بر خدا درجاتى دارد. یکى از آن درجات این است که در همه کارهایت بر خدا توکل کنى و به آن چه خداوند با تو کرد راضى باشى و بدانى که او هیچ نیکى و فضلى را از تو منع نمىکند و بدانى که در آن امر فرمان از آن اوست پس بر خدا توکل کن و کارت را به او واگذار کن و به خداوند در همه امور اعتماد کن. (119)
در کتاب چهل حدیث امام خمینى شرح عرفانى این روایت آمده است. (120)
1 - توکل بر خدا یعنى چه؟ و چگونه حاصل مىشود؟
2 - وقتى گفته مىشود مؤمن نباید بر غیر خدا توکل کند یعنى چه؟
3 - توکل مؤمن بر خدا چگونه با سعى و تلاش او در کارها جمع مىشود؟
4 - اگر کسى با تمسلک به این آیه من یتق اللَّه یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب فقط به عبادت مشغول گردد آیا از متوکلین محسوب مىگردد؟ چرا؟
5 - اعتماد به نفس یعنى چه؟
6 - آیا انسان مىتواند هم بر خدا توکل کند و هم اعتماد به نفس داشته باشد؟
7 - چرا توکل موجب آرامش مؤمن است؟
8 - چرا انسان متوکل در یارى رساندن به دیگران کوتاهى نمىکند؟
9 - چرا توکل داراى مراتب است؟ آن مراتب را ذکر نمایید.
106 - توبه، 51.
107 - آل عمران، 160.
108 - یونس، 106.
109 - میزان الحکمة، ج 10، ص 676.
110 - طلاق، 2 و 3.
111 - همان، ص 687.
112 - میزان الحکمه، ص 681.
113 - همان، ص 681.
114 - همان.
115 - همان.
116 - آل عمران، 159.
117 - طلاق، 3.
118 - طلاق، 3.
119 - اصول کافى، ج 2، ص 70.
120 - شرح چهل حدیث، ص 213.
ریا
کسى که در عقیده و عمل خود خالص نیست در مرتبهاى از مراتب شرک قرار دارد. یکى از جلوههاى شرک ریا است. ریا عملى است که به انگیزه کسب محبوبیت در نزد مردم صورت مىگیرد؛ در حالى که فاعل آن عمل تظاهر مىکند که انگیزه او جلب رضایت خداست. کسى که عملى را به منظور جلب توجه و مدح مردم انجام مىدهد ولى چنین تظاهر مىکند که قصد او از انجام آن عمل تقرب پروردگار است، ریا کار است. اگر آن عمل عبادت باشد، مثل نماز، روزه و حج که شرط قبولى آنها قصد قربت است، عبادت فرد ریاکار باطل و عمل او حرام است. ولى اگر آن عمل عبادت نباشد بلکه عمل مباحى باشد که قصد قربت در آن شرط نیست، عمل مذکور مقرب نخواهد بود، ولى از لحاظ فقهى حرام نیست؛ اگر چه باعث نزدیکى به خدا نمىشود و حتى انسان را از خداوند دور مىسازد.
ریا در عبادت، هم رابطه انسان و خداوند را تضعیف مىکند و هم به رابطه با دیگران زیان مىرساند. رابطه انسان و خداوند در اثر ریا دچار ضعف مىشود زیرا چنین عملى به منزله بازیچه قرار دادن عبادات و استهزاء خداوند است. پس کسى که عبادتى را از روى ریا انجام مىدهد، از کسى که آن عبادت را ترک مىکند وضعیت بدترى دارد؛ زیرا اگر تارک عبادت، عبادت واجبى را ترک کند مرتکب یک عمل حرام شده است و اگر ترک عبادت مستحب نماید عمل حرامى انجام نداده است در حالى که عبادت کننده ریاکار، در صورتى که عبادت واجب را از روى ریا انجام دهد دو عمل حرام را مرتکب شده است: نخست ترک واجب کرده است و دیگر آن که مرتکب استهزاءخداوند شده است. اگر حتى آن عبادت مستحب باشد باز هم خداوند و عبادت او را به استهزاء گرفته است که عملى بسیار زشتتر است.
رابطه انسان بادیگران نیز در اثر ریا خدشه دار مىشود چرا که گویى انسان ریاکار به مکر و فریب دیگران روى آورده است و چنین کارى در واقع خروج از معیارهاى اخلاق اجتماعى است. ریاکار خواه در عبادت ریا کند و خواه در اعمال دیگر در هر صورت دیگران را دچار فریب کارى خود نموده است در نتیجه به طور کلى مىتوان گفت ریا کارى باعث تزلزل روابطه انسانى و اجتماعى است. ریا هم قلب انسان ریاکار را تیره مىکند و مانع رشد و کمال او مىشود و هم روابط اجتماعى را آسیبپذیر مىسازد؛ زیرا باعث از بین رفتن حس اعتماد در جامعه مىشود و انسانها را دچار سوءظن مىسازد سوءظن خود مانع از سهولت و سلامت روابط فرهنگى، سیاسى، اقتصادى و... است و فضاى جامعه را ناخوشایند و غیر قابل تحمل مىکند.
با توجه به تعریفى که ارئه نمودیم، ریا همواره عملى مذموم است. برخى از عالمان اخلاق، ریا را در دو نوع دانسته اند: ریاء مذموم و ریاء محبوب در نظر این عالمان، افعالى همچون پوشیدن لباس زیبا و زینت کردن خود در صورتى که متناسب با شأن فرد باشد ریا است، اما ریاء محبوب است. این عمل را به این دلیل ریا مىخوانند که فرد با پوشیدن لباس زیبا و تزیین خود، خواستار مقبولیت نزد مردم است و یا حداقل مىخواهد مورد نکوهش و عیبجویى مردم واقع نشو؛ پس نیت او توجه و رضایت مردم است.
به نظر مىرسد با توجه به بعضى روایات که هر ریایى را شرک معرفى مىکنند بهتر است ریا به گونهاى تعریف شود که ریا ء محبوب را نتوان در آن جاى داد. به عبارت بهتر تعریف ریا به گونهاى باشد که نتوان افعال مطلوب و غیر مذموم را مطلوب و ممدوح است، پس بهتر است آن را ریا نخوانیم چرا که در روایتى از امام صادق(ع) آمده است که: کل ریاء شرک (121) بدون شک هیچ عمل شرک آلودى نمىتواند مذموم نباشد و پوشیدن لباس زیبا و متناسب با شأن انسان، هرگز عملى مذموم نیست و نمىتوان آن را شرک دانست.
ریا کار مانند هر فرد دیگرى اعمال اختیارى خود را به انگیزه جلب منفعت و یا دفع ضرر انجام مىدهد. فرد ریاکار مىخواهد در ذهن وقلب مردم داراى منزلت بالایى باشد. او براى جلب نظر و رضایت مردم رضایت خداوند را نادیده مىگیرد و گویى مردم را بر خداوند مقدم مىشمارد او دو خطاى بزرگ دارد: اولا غافل است که قضاوت مردم درباره او به خواست و اراده الهى بستگى دارد و تأثیرى آن اعمال در خوش آمد یا تنفر مردم به دست خداوند است. اگر خدا بخواهد آن اعمال موجب جلب نظر و قضاوت خوب مردم نسبت به او مىشود و اگر نخواهد همان اعمال موجب تنفر مردم از وى مىشود پس ریاکار در اعتقاد به توحید افعالى دچار تزلزل و گمراهى شده است. ثانیا ریاکار گمان مىکند مردم در رساندن سود یا دفع ضرر از او مستقل هستند و توجه ندارد که تاثیر اعمال مردم در رساندن سود و جلوگیرى از ضرر به اراده خداوند وابسته است و آنان در تأثیر اعمال خود مستقل نیستند. این غفلت و بىتوجهى نیز به معناى بىتوجهى به توحید افعالى است که موجب مىشود فرد ریاکار به دایره شرک پا گذارد.
ریا موجب دورى از خداوند و نابودى عمل است. انسان را از خدا دور مىکند زیرا ریاکار از قدرت خداوند غافل مىشود و به جاى توسل به او در انجام کارهاى خود به غیر خدا متوسل مىشود. عمل را نابود مىکند زیرا کسى که عملى را براى غیر خدا انجام دهد پاداش آن را نیز باید از غیر خدا طلب کند و غیر خدا از دادن پاداش ناتوان است. خداوند در روز قیامت به ریاکاران مىگوید: پاداش کارهایتان را از کسانى طلب کنید که براى آنها کار کردهاید پس بنگرید که آیا در نزد آنها پاداشى براى شما وجود دارد؟! (122)
پیامبر اکرم(ص) فرمودهاند:
لا یقبل اللَّه تعالى عملا فیه مثقال ذرة من ریاء (123)
خداوند عملى را که در آن ذرهاى ریا باشد نمىپذیرد.
در حدیث قدسى آمده است: من بهترین شریک هستم کسى که عملى را براى من و غیر من انجام دهد آن عمل را به آن غیر مىدهم. و نیز فرموده است فقط عملى را مىپذیرم که تنها و تنها براى من انجام شده باشد. (124)
من عمل لغیراللَّه و کله اللَّه الى عمله یوم القیامة (125)
کسى که براى غیر خدا عمل کند خداوند او را در روز قیامت به عملش وا مىگذارد.
در روایتى از امام صادق(ع) آمده است:
کل ریاء شرک، انه من عمل للناس کان ثوابه على الناس و من عمل للَّه کان ثوابه على اللَّه (126)
هر ریایى شرک است کسى که براى مردم کار کند پاداش او بر عهده مردم است و کسى که براى خدا کار کند پاداش او بر خداست.
اگر ریاکار در جلب نظر مردم موفق شود و تا مدتى مردم از او به نیکى یاد کنند به تدریج از خدا غافلتر مىشود و گمان مىکند که این خود اوست که مىتواند نیک نامى را براى خودش فراهم آورد. غافل از آن که خداوند ستارالعیوب، زشت کارى و ریاکارى او را پوشانده است. این غفلت موجب مىشود او در ارتکاب این گناه اصرار ورزد و تیرگى قلب خود را افزایش دهد.
یکى از آثار ریا این است که ریاکار قبل از هر کس دیگرى دچار سوء ظن مىشود او مانند هر خطا کار دیگرى دیگران را به کیش خود مىپندارد در نتیجه اعمال مردم صالح را با بدگمانى مىنگرد و احتمال مىدهد که آنان نیز همچون او ریاکار باشند. چنین فردى از آثار مثبت همنشینى با صالحان محروم مىشود و از فواید حضور در اجتماعات معنوى بىبهره مىماند.
اثر دیگر ریا در صورتى است که ریا کارى ریاکاران آشکار شود؛ در این صورت فضاى بىاعتمادى در اجتماع پدید مىآید و محیط برادرى و اعتماد آلوده مىشود.
مؤثرترین درمان ریا، بازنگرى و تأمل ریاکار در عقیده خود نسبت به خداوند است. اگر فرد ریاکار به یاد آورد که فقط خداوند، عالم و قادر على الاطلاق است و دیگران هیچ علم و قدرتى از خود ندارند، در خواهد یافت که فقط خداوند از نیکىها و بدىهاى نیت و عمل او آگاه است و فقط او قادر است منافع بنده خویش را تامین و ضررها را از او دفع نماید. پس به جاى توسل به مخلوقات ممکن و ناتوان به خداوند واجب الوجود قادر مهربان روى مىآورد و رفاه و نیک نامى و سعادت دنیا و آخرت را از او مىخواهد؛ چرا که هر موجودى غیر از خداوند متعال ضعیف است. چنان که خداوند متعال در آیه 73 سوره حج مىفرماید:
ان الذین تدعون من دون اللَّه لن یخلقوا ذبابا ولوا اجتمعوا له و ان یسلبهم الذباب شیئا لا یستنقذوه منه ضعف الطالب و المطلوب؛
کسانى راکه جز خدا مىخوانید هرگز حتى مگسى نمىآفرینند، هر چند براى آفریدن از آن اجتماع کنند و اگر آن مگس چیزى از آنان برباید نمىتوانند آن را باز پس گیرند. طالب و مطلوب هر دو ناتوانند.
یکى دیگر از راههاى مبارزه با ریا، توجه ریاکار به اثار سوء ریاست و این که در یابد حاصل ریاکارى چیزى جز تیرگى قلب، دورى از خدا، نابودى عمل، حسرت آخرت و بىبهرگى از همنشینى با مؤمنان نیست. براى مثال ریاکاران در ذهن خود عالم آخرت را ترسیم کنند و تصور کنند که انسانهاى گناهکار هم از آنان وضعیت بهترى دارند در حالى که ریاکاران در زمره مشرکان و خلد در عذاب هستند، گناهکاران از عذاب شرک ورزى در امان هستند و امید رهایى دارند. و یا این که تصور کنند انسانهاى مخلص، با زحمت کم به پاداش فراوان دست یافتهاند و آنان با عمل بسیار، چیزى جز عذاب نمىبینند. تصور این صحنههاى حسرت بار مىتواند فرد را از ریاکارى باز دارد.
راه دیگر درمان ریاکارى، آگاهى و توجه به پاداش عظیم اعمال خالصانه است. اگر کسى مقام مخلصان را بداند، انگیزه او در کسب مقام اخلاص بیشتر مىشود و به جاى تلاش ریاکارانه خواهد کوشید مراتب اخلاص خویش را بیافزاید.
و در پایان چه درمانى از این بالاتر که ریاکار بداند و بیندیشد که در اثر ریا از مصاحبت و دوستى با محبوب حقیقى محروم مىشود و هدایاى او حتى اگر کوچکترین شائبه ریا داشته باشد از سوى خداوند سریع الرضا و پروردگار خطاپوش مهربان باز پس فرستاده مىشود. باید از خداوند مهربان خواست تا او خود لذت خلوص را در کام ما قرار دهد و اخلاص را به ما عطا کند. توسل به خداوند و اولیاء مخلص او و به کارگیرى راههاى درمان ریا، مىتواند این تیرگى و ظلمت را از دل بزداید. انشاءاللَّه.
1 - ریا یعنى چه و ریاکار کیست؟
2 - چرا ریاکار از تارک عمل بدتر است؟
3 - چرا رابطه انسان با دیگران در اثر ریا خدشه دار مىشود؟
4 - چرا ریا باعث آسیبپذیر شدن روابط اجتماعى مىگردد؟
5 - اگر شخصى براى مقبولیت نزد مردم یا عدم عیب جویى مردم لباس زیبا بر تن کند کار ریاکارانهاى کرده است آیا مىتوان این ریا را محبوب دانست و نه مذموم؟ چرا؟
6 - چه عاملى در انسان باعث ریاکارى او مىگردد؟
7 - اشتباه و خطاى ریاکار در مقدم دانستن دیگران بر خدا و جلب نظر آنها چیست؟
8 - برخى از آثار ریا را ذکر کنید؟
9 - قول خداوند در قیامت به ریاکاران چیست؟
10 - چرا ریاکار دچار سوءظن مىگردد؟
11 - معرفت چه امورى موجب درمان ریا مىگردد؟
121 - اصول کافى، ج 2، ص 293، کتاب ایمان و کفر، باب ریاء، حدیث 3.
122 - جامع السعادات، ج 2، ص 387.
123 - همان.
124 - همان. صص، 389 - 388.
125 - همان، ص 388.
126 - اصول کافى، کتاب الایمان الکفر، باب ریاء، حدیث 3.
یکی از گناهانی که در دین مبین اسلام بسیار مزمت شده است “نمامی” در سخن چینی است به نحوی که این عمل به قدری قبیح است که فاعل آن در روایات بدترین افراد در امت اسلام وامم دیگر شناخته شده است . چنانچه امام صادق (علیه السلام) در این رابطه فرمودند: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به صحابه خویش فرمود : آیا شما را به بدترینتان آگاه نکنم؟گفتند: بلی یا رسول الله فرمود : آن که سخن چینی نموده و میان دوستان جدایی افکند و برای مردمان پاکدامن عیب جویی کند .(1)
و در حدیثی دیگر نیز آن حضرت فرمودند: امیرالمومنین (علیه السلام) فرمود :بدترین شما آن کسانی هستند که سخن چینی کنند و میان دوستان جدایی افکنند و برای پاکدامنان عیب جوید .(2)
نمامی و سخن چینی در قرآن
همان طور که می دانیم سخن چین به کسی گویند که حرفی را از یک فرد بشنود و به فرد یا افراد دیگری انتقال دهد که انتقال این حرف باعث مفارقت و قطع ارتباط دوستی آن دو فرد و یا افراد گردد در صورتی که خداوند امر به ایصال و ارتباط بین مسلمانان فرموده است ولی فرد سخن چین باعث قطع این ارتباط و فساد انگیزی بین افراد می گردد لذا ذات اقدس پروردگار در رابطه با این گونه افراد می فرماید: “و یقطعون ما امرالله به ان یوصل و یفسدون فی الارض اولئک لهم اللعنه و لهم سوء الدار”( و کسانی که قطع می کنند آ نچه را که خداوند امر به وصل آن فرموده و در زمین فساد می کنند برای ایشان است دوری از رحمت خداوند و برایشان بدی سرای آخرت( که همان عذاب اخروی است ) می باشد ()3)
و در آیه ای دیگر نیز در رابطه با روش برخورد با اینگونه افراد که به نوعی فسق آنان مبرهن است می فرماید: “ ان جائکم فاسق بنباء فتبینوا ان تصیبوا قوما بجهاله فتصبحوا علی ما فعلتم نادمین” (اگر فاسقی خبری آورد تحقیق کنید و زود باور مکنید که از روی نادانی مردمی را به رنج اندازید (و) بعد هم پشیمان شوید.()4)
روش برخورد امام زین العابدین (علیه السلام) با فرد سخن چین
در روایت آمده است مردی به امام علی بن الحسین (علیه السلام) عرض کرد که فلان شخص در مورد شما چنین وچنان می گوید حضرت به او فرمود : حق برادری برادرت را به جا نیاوردی، با اینکه او تو را امین دانست تو درباره او خیانت کردی و نیز احترام ما را هم نگاه نداشتی زیرا که ما از تو سخنی شنیدیم که نیاز و احتیاجی به شنیدن آن نداشتیم، آیا نمی دانی که سخن چینان سگ های دوزخند به برادرت بگو مرگ برای همه ماست و قبر ،ما را در بر می گیرد روز قیامت وعده گاه ماست خداوند در آن روز بین ما قضاوت کند.(5)
که با توجه به این روایت می بینیم که امام(علیه السلام) چگونه فرد نمام و سخن چین را مرمت فرموده و این عمل قبیح را دور از رسم مسلمانی می داند به طوری که شخص نمام و سخن چین را از سگان دوزخ معرفی می فرماید.
سخن چینی یکی از اقسام سحر
نمامی وسخن چینی یکی از بزرگترین اقسام سحر است به طوری که افراد به وسیله سحر وجادو میان افراد جدایی می افکنند و خونها می ریزند و خانه هایی را ویران ساخته و اسرار و رموز افراد را منکشف می سازند و نمامی و سخن چینی نیز چنین اثرات پلیدی را از خود به جای می گذارد، چنانچه امام صادق (علیه السلام) در این رابطه می فرماید: ( خبر این نیست که بزرگترین اقسام سحر،نمامی (سخن چینی) است که به واسطه آن بین دوستان جدایی می اندازد و دشمنی را به جای صفا در بین کسانی که با یکدیگر یکرنگ بودند قرار می دهند و به سبب سخن چینی خون ها ریخته می شوند و خانه ها خراب می شوند و پرده ها کشف می شوند و نمام بدترین کسی است که روی زمین راه می رود . ()6)
نمامی و عدم استجابت دعا
در وسائل الشیعه ( کتاب حج) آمده است بنی اسرائیل را قحطی فرا گرفت، موسی( علیه السلام) از خدا درخواست باران نمود وحی رسید ای موسی ، دعای تو و کسانی را که با تو هستند مستجاب نمی کنم، زیرا در بین شما نمامی هست که از سخنی چینی دست بر نمی دارد. موسی (علیه السلام) گفت: خدایا آن شخص کیست تا او را از بین خود بیرونش کنیم؟فرمود: من شما را از نمامی نهی می کنم، چگونه راز دیگری را آ شکار سازم؟ پس آنها توبه جمعی نمودند و آن فرد نمام نیز با آنها توبه نمود پس بر ایشان باران بارید .
حرام بودن بهشت بر نمامان و سخن چینان
امام باقر (علیه السلام) در رابطه با حرام بودن بهشت بر فرد نمام و سخن چین فرمودند: “محرمه الجنه:علی القتاتین المشائین بالنمیمه “ ( بهشت بر دروغ تراشانی که برای سخن چینی می روند حرام است .()7)
عاقبت سخن چین در قبر
پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) در رابطه با عاقبت کسی که برای اینکه سخنی را از فردی به فرد دیگر انتقال داده تا ما بین آن دو کدورتی را ایجاد نماید می فرماید: (کسی که برای سخن چینی بین دو نفر حرکت کند خداوند بر او در قبرش آتشی را مسلط می فرماید که او را می سوزاند و چون از قبرش بیرون می آید ماری بزرگ و سیاه بر او مسلط می فرماید که گوشت او را می خورد تا داخل جهنم شود . () 8)
از سخن چینی بپرهیزیم
حال با توجه به آیات و روایاتی که بیان شد بر هر مسلمانی واجب است که از این عمل پلید که یکی از حربه های شیطانی است دوری گزیده و از انجام آ ن به خداوند پناه ببرد چرا که اگر چنین نکنیم در دنیا و آخرت به عقوبت الهی گرفتار گشته و در میان عالمیان خوار و ذلیل خواهیم شد و بهتر آن است که بگوییم: هر که عیب دگران نزد تو آورد و شمرد بی گمان عیب تو نزد دگران خواهد برد.
پی نوشتها :
-1 اصول کافی، ج 4، ص 75، حدیث 1
-2 همان، حدیث 3
-3 سوره رعد، آیه 25
-4 سوره حجرات، آیه 6
-5 کتاب ارشاد القلوب( ابومحمد حسن بن محمد ابی الحسن دیلمی)
-6 احتجاج، جلد 2، ص 82
-7 اصول کافی ، ج 4، ص 75، حدیث 2
-8 ثواب الاعمال ، ص 335
مىدانیم بسیارى از صفات رذیله از یکدیگر سرچشمه مىگیرند، یا به تعبیر دیگر تاثیر متقابل دارند. حسد نیز از صفاتى است که از صفات زشت دیگرى ناشى مىشود و خود نیز سرچشمه رذایل فراوانى است!
علماى اخلاق براى حسد سرچشمههاى زیادى ذکر کردهاند: از جمله عداوت و کینه است که موجب مىشود انسان آرزوى زوال نعمت از کسى که مورد عداوت اوست کند.
دیگر کبر و خودبرتربینى است، به همین جهت اگر ببیند دیگران مشمول نعمتهاى بیشترى شدهاند آرزو دارد بلکه تلاش مىکند که نعمت آنان زایل گردد تا برترى او را نسبتبه دیگران به خطر نیفکند!
سوم حب ریاست است که سبب مىشود آرزوى زوال نعمت دیگران کند، تا بتواند بر آنها حکومت نماید; زیرا اگر امکانات او از نظر مال و ثروت و قدرت او بیش از دیگران نباشد پایههاى ریاست او سست مىشود.
چهارم از اسباب حسد ترس از نرسیدن به مقاصد مورد نظر است، چرا که گاه انسان تصور مىکند نعمتهاى الهى محدود است اگر دیگران به آن دستیابند امکان رسیدن او را به آن نعمتها کم مىکنند.
پنجمین سبب احساس حقارت و خود کم بینى است، افرادى که در خود لیاقت رسیدن به مقامات والایى را نمىبینند و از این نظر گرفتار عقده حقارتند آرزو مىکنند دیگران هم به جایى نرسند تا همانند یکدیگر شوند!
ششمین اسباب حسد بخل و خباثت نفس است
زیرا بخیل نه تنها حاضر نیست از نعمتهاى خود در اختیار دیگران بگذارد بلکه از رسیدن دیگران به نعمتهاى الهى نیز بخل مىورزد و ناراحت مىشود، آرى تنگ نظرى، کوتهبینى و رذالت طبع آدمى را به حسد مىکشاند و گاه مىشود که همه این امور ششگانه دستبه دست هم مىدهند و گاه دو یا سه منشا به هم ضمیمه مىشوند و به همان نسبت، خطر حسد فزونى مىیابد.
ولى فراتر از اینها حسد ریشههایى در عقاید انسان نیز دارد، کسى که ایمان به قدرت خدا و لطف و عنایت او و حکمت و تدبیر و عدالتش دارد چگونه مىتواند حسد بورزد؟
شخص حسود با زبان حال دارد به خداوند اعتراض مىکند که چرا فلان نعمت را به فلان کس دادى؟ این چه حکمتى است و چه عدالتى؟ چرا به من نمىدهى؟ و نیز به زبان حال مىگوید:
هرگاه خدا به دیگرى نعمتى دهد ممکن است از دادن مثل آن به من العیاذ بالله عاجز باشد پس چه بهتر که نعمت از او سلب گردد تا به من برسد
بنابراین حسودان در واقع گرفتار نوعى تزلزل در پایههاى ایمان به توحید افعالى پروردگار و حکمت و قدرت او هستند، چه اینکه انسانى که به این اصول مؤمن باشد مىداند تقسیم نعمتها از سوى خداوند حسابى دارد و بر طبق حکمتى است و نیز مىداند خداوند توانایى دارد که بیشتر و بهتر به او ببخشد، هرگاه آنها را شایسته نعمتبداند، پس باید کسب شایستگى کند.
به همین دلیل در حدیثى از زکریا(پیامبر بزرگ الهى) آمده است که خداوند مىفرماید:
«الحاسد عدو لنعمتى، متسخط لقضائى، غیر راض لقسمتى التى قسمتبین عبادى
حسود دشمن نعمت من است، او خشمگین در برابر قضا و تقدیر من و ناراضى از قسمتى است که در میان بندگانم کردهام»
شبیه همین معنى از رسول خداصلیاللهعلیهوآلهوسلم نقل شده است که مىفرماید:
خداوند به موسى بن عمران فرمود: «لاتحسدن الناس على ما آتیتهم من فضلى، و لاتمدن عینیک الى ذلک، و لاتتبعه نفسک، فان الحاسد ساخط لنعمى، ضاد لقسمى الذى قسمتبین عبادى و من یک کذلک فلست منه و لیس منى
اى موسى! هرگز در مورد آنچه به مردم از فضلم عطا کردهام حسد مورز و چشم به آنها ندوز و آنها را در دل پیگیرى نکن(و بر این امور خرده مگیر); زیرا حسود نسبتبه نعمتهاى من خشمگین و مخالف تقسیمى است که در میان بندگانم کردهام، هر کس چنین باشد نه من از اویم و نه او از من است»
کوتاه سخن اینکه حسود در واقع پایههاى اعتقادى محکمى ندارد وگرنه ىدانستحسدورزى نوعى انحراف از توحید است.
شاعر عرب در همین زمینه مىگوید:
الا و قل لمن کان لى حاسدا ا تدرى على من اسات الادب؟! اسات على الله فى فعله اذا انت لم ترض لى ما وهب!
«به حسود من بگو آیا مىدانى نسبتبه چه کسى اسائه ادب مىکنى؟ تو بى ادبى در برابر خداوند نسبتبه کارش دارى، هرگاه راضى به بخشش خدا در باره من نشوى»
آموخته ام .....که همیشه برای کسی که به هیچ عنوان قادر به کمک کردنش نیستم دعا کنم
آموخته ام .....که همه می خواهند روی قلعه کوه زندگی کنند اما تمام شاىی ها پیشرفت ها وقتی رخ میدهند که در حال بالا رفتن از کوه باشی.
زن و مرد جوانی به محله جدیدی اسباب کشی کردند .روز بعد ضمن صرف صبحانه،زن متوجه شد که همسایه اش در حال آویزان کردن رخت های شسته است و گفت : لباس ها چندان تمیز نیست.انگار نمیداند چطور باید لباس بشوید .احتمالا باید پودر لباس شویی بهتری بخرد.همسرش نگاهی کرد اما چیزی نگفت هربار که زن همسایه ی شسته اش را برای خشک کردن آویزان میکرد،زن جوان همان حرف را تکرار میکرد تا اینکه حدود یک ماه بعد ،روزی از دیدن لباس های تمیز روی بند تعجب کرد و به همسرش گفت:"یاد گرفته چطور لباس بشوید.مانده ام که چه کسی درست لباس شستن را یادش داده.."مرد پاسخ داد :من امروز صبح زود بیدار شدم و پنجره هایمان را تمیز کردم!
زندگی هم همینطور است.وقتی که رفتار دیگران را مشاهده میکنیم ،آنچه میبینیم به درجه شفافیتپنجره ای که از آن مشغول نگاه کردن هستیم بستگی دارد .قبل از هرگونه انتقادی ،بدنیست توجه کنیم به اینکه خود در آن لحظه چه ذهنیتی داریم و از خودمان بپرسیم آیا آمادگی آن را داریم که به جای قضاوت کردن فردی که میبینیم،در پی دیدن جنبه هی مثبت او باشیم.
از بهشت که بیرون آمد،دارایی اش یک سیب بود.سیبی که به وسوسه آن را چیده بود و مکافات این وسوسه ،هبوط بود.فرشته ها گفتند زمین همه ظلم است و فساد.
ادامه مطلب ...